۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

یکی از خودمان

متن زیر بسیار بر دل من نشست، شاید از آن رو که نویسنده اش از حوالی زمان و مکان من آمده است. شایسته بود که فقط پیوند مطلب در بخش فارسی بی بی سی را در اینجا بگذارم. اما از آنجا که دسترسی به اصل متن برای بسیاری از ایرانیان ممکن نیست، آن را به طور موقت در اینجا درج می کنم.


من پس از انتخابات: فرج سرکوهی
فرج سرکوهی
روزنامه نگار و منتقد ادبی مقیم آلمان
حسرت تلخ آن جا نبودن
پیش از انتخابات نوشتم که موضع روشنفکران مستقل و نهادهای سیاسی اپوزیسیون غیر حکومتی در باره انتخابات، به دلیل محروم بودن آنان از نفوذ بالفعل در میان لایه های جامعه، تاتیری بر روندهای عینی ندارد.
تحلیلی بود از منظری ناجانبدار، سرد، عینی و رها از عاطفه و احساس اما از نخستین روزی که مردم معترض به خیابان ها آمدند «عشق جوانی» که « پیرانه سر»«به سرم افتاد» و مرا به حضور در «آن جا» فرامی خواند، حسرت تلخ و آزاردهنده «آن جا» نبودن، زخم خونچکان تبعید را در من تازه کرده و آن چه موسوی با رای مردم خواهد کرد مرا نگران می کند.
آن جا بودن، بودن در مکان و زمانی است که تاریخ نوشته و ساخته می شود حتی به زیان ما.
در انقلاب اسلامی، به همراه دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدم و بخت بودن در آن جا، بخت حضور در تاریخی را که مردم می نوشتند، یافتم. مردم تاریخ را به سود مستبدان مذهبی نوشتند که یکی دو سال بعد گلوله های مرگ را بر سینه بسیاری از دوستان من، که با هم «آن جا» بودیم، نشاندند.
دیدگاه فرج سرکوهی پیش از انتخابات
پیش از انتخابات نوشتم که زیر پوست جامعه ایرانی تحولی بزرگ رخ داده است که هر 4 جناح حکومتی و بقایای در هم شکسته اپوزیسیون غیر حکومتی آن را درنیافته اند. تحولی که زیر پوست جامعه رخ داده است، با بارزترین و مبارک ترین بعد آن: فروپاشیدن نسبی اقتدار ترس در ذهن مردم، در تظاهرات بعد از انتخابات ترکید.
1 ـ چالش بین لایه هائی گسترده ای از مردم، که خواستار آزادی های سیاسی و اجتماعی هستند و حکومتی که این آزادی ها را در سی سال گذشته از آنان دریغ کرده است.
2 ـ چالش بین جبهه گسترده فقرا و تهی دستان شهری و روستائی که رهائی از فقر را در کشوری که اقتصاد آن نه بر تولید که بر توزیع درآمدهای ارزی نفت و گاز شکل گرفته است، در توزیع عادلانه تر این درآمدها و مبارز با غارتگران قدرتمند می جویند و به کسی چون محمود احمدی نژاد و امثال او امید بسته اند و سرمایه داران نوکیسه رانت خوار و طبقه متوسطی که خواهان آزادی های اجتماعی، و نه لزوما سیاسی، است و به موسوی رای می دهند.
3 ـ چالش بین قرائت رفرمیستی و بنیادگرایانه اسلام.
4 ـ چالش بین رهبران محافظه کار نسل اول انقلاب و رهبران نسل دوم که از دل نهادهای امنیتی و نظامی سر بر کرده اند.
5 ـ چالش بین دو گروه نفوذ قدرتمند اقتصادی رانت خوار که یکی را خانواده رفسنجانی و دیگری را فرماندهان عالی رتبه سپاه و نهادهای امنیتی نمایندگی می کنند،
این 5 چالش، موضوع مقاله تحلیلی است که نوشتن آن را هر روز به روز بعد موکول می کنم چرا که در هر تلاشی برای نوشتن تحلیلی عینی و به دور از احساس مار تبعید نیش دردناک آن جا نبودن را در قلبم فرومی کند.
من هم می دانم که شعارهای حقوق بشری و آزادی بیان و دیگر آزادی های سیاسی فقط در میتینگ های کم شمار انتخاباتی مهدی کروبی مطرح شد و در میتینگ های بزرگ سازمان دهی شده موسوی، و تظاهرات اعتراضی او، تا کنون، شعارهای آزادی های سیاسی و حقوق بشری به ندرت شنیده شده اند.
من هم می دانم که گردانندگان اصلی ستاد موسوی شخصیت اصلی، گذشته و برنامه های واقعی او را زیر پارچه ای سبز پنهان کرده اند تا طبقه متوسط ناراضی او را نماد خواست های خود تصور کند.
من هم می دانم که تبلیغات انتخاباتی موسوی هزینه بالائی می طلبد و به احتمال خانواده هاشمی رفسنجانی و دولتمردان باند او سرمایه لازم را تامین کرده اند.
من هم می دانم که دولت آمریکا و دولت های اروپایی، که سر مذاکره با ایران را دارند، هر کس «بجز» احمدی نژاد را برای مذاکره ترجیح می دهند چرا که توجیه مذاکره با انکار کننده هولوکاست و کسی که به صراحت خواستار نابودی اسرائیل شده است در افکار عمومی آسان نیست.
من هم می دانم که فقط جناح های حکومتی اجازه حضور در میدان را دارند و..
با این همه می خواهم که« آن جا»، در میان مردم معترض، در میان جماعتی باشم که نقد و نفی می کنند.
نشریه ای آلمانی از من پرسید که موسوی با رای مردم و با تظاهرات خیاباتی چه خواهد کرد؟
گفتم: سیاست اعلام شده تا کنونی ستاد موسوی: ادامه تظاهرات خیابانی تا ابطال انتخابات، نشانه ای است بر آن که گردانندگان اصلی ستاد او اطمینان دارند که می توانند مردم معترض را کنترل کرده و از سمت گیری تظاهرات خیابانی به سوی خواست ها و شعارهای بیرون از چارچوب نظام جلوگیری کنند یا شاید معترضان چنین خواست هائی را در سر ندارند. طبقه متوسط ایران، به رغم فقرا و تهی دستان، از رادیکالیزم و رفتارهای ردایکال پرهیز می کند. حتی در آمارهای اعلام شده، موسوی اکثریت را در تهران به دست آورده و 19 میلیون رای در ایران رقمی جدی و بالا است.
اما کنترل مردمی خشمگین، که به حق یا ناحق، به دزدیده شدن آراء خود باور دارند، آسان نیست به ویژه آن که رقیب نیز از حمایت بخش هائی از مردم در تهران و بخش عظیمی در شهرستان ها برخوردار است و نهادهای امنیتی و نظامی می کوشند تا با تحریک جماعت معترض آنان را به کاری ترغیب کنند که سرکوب خشن را توجیه کند
گفتم: اگر تحقق خواست اصلی ائتلاف رفسنجانی، موسوی، خاتمی و گروهی از همکاران تاثیرگذار اما متفاوت آنان: کنار زدن احمدی نژاد، ممکن نباشد راه برای سازش باز می شود. در این سازش کنترل انحصاری چند وزارتخانه و نهاد مهم اقتصادی در دست خانواده رفسنجانی باقی می ماند، افشا و تعقیب پرونده قضائی خانواده و باند رفسنجانی،حربه مهم احمدی نژاد در مبارزه با او، متوقف می شود، موسوی آینده سیاسی خود و بخت گزیده شدن به عنوان وکیل اول تهران و نامزدی در انتخابات بعدی حفظ می کند و..
اما نگفتم که اگر سازشی از این دست رخ دهد بر جوانانی باید گریست که در تظاهرات کشته و زندانی شدند و بر انبوه جوانانی که تلخکامی و رنج سرخوردگی را تجربه خواهند کرد . سازشی از این دست، که اعتماد انبوهی از مردم را از اصلاح طلبان مذهبی و نظام انتخاباتی ایران سلب می کند، در شکل و محتوای مبارزات آینده آنان برای آزادی تاثیری مهم خواهد داشت.
گفتم: اگر کنترل تظاهرات خیابانی به دلیل سرکوب خشن یا رها شدن جماعت معترض از مدیریت ستاد موسوی از دست برود و شعارهائی فراتر از شعارهای این ستاد مطرح شود یا سرکوب خشن در کار آید، موجی از ناامیدی و سرخوردگی به بار آمده و سلطنت ترس در ذهن مردم، که تا حدی فروریخته است، به تخت اقتدار باز می گردد.
با این همه و فراتر از این گفته ها می خواهم که در آن جا و در میان مردم معترض باشم. در میان کسانی که شعارهائی چون آزادی زندانی سیاسی و حقوق بشر را نیز مطرح می کنند،(هرچند صدای ضعیف آنان در میان صدای قدرتمند هواداران موسوی به گوش نمی رسد). می خواهم بیبنم که غیبت، یا دستکم غیبت خبری، روشنفکران مستقلی که از هیچ جناح حکومتی حمایت نمی کنند، در حوادث اخیر نشانه چیست؟ آیا اینان نیز در وطن خود در تبعید اند؟
حسرت نبودن در جائی که باید باشی، زخم غیبت در زمانی که «حضور»، هستی تو را معنا می کند، بازگشتن به تاریخی که تو را از آن اخراج کرده اند، «عشق جوانی» که «پیرانه سر» بیدار می شود و تو را به توی گم شده فرامی خواند، زخمی است که هیچ مرهمی آن را تسکین نمی دهد.

هیچ نظری موجود نیست: