۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

...

از مرزی می گذری که هیچ را از هیچ جدا می کند. پایی از سویی برداشته می شود و در سویی دیگر فرود می آید. اگر نه برای پیکان زمان بود که همواره به یک نوا در گذر است، هر آیینه گمان می کردی که در گردش پرگاری گرفتار آمده ای که هیچ سویش را از سوی دیگرش نمی توان بازشناخت. و هم از این روست که در خواب هایت همیشه پیکانی هست که رو به دیگر سو دارد و دالانی که تو را از میان زمان سر می دهد به چیزی در پایان کوچه های آرزو. پس این مرز میان هیچستان را شاید که ما همیشه در نوردیده ایم در خواب هایمان، آن هنگام که نبوده ایم تا خوابی را به یاد بیاوریم، و تا همیشه در بیداری های اندیشه مان از آن می گذریم، چون برداشتن پایی از سویی به سویی دیگر. و می رویم تا پشت دیوارهای بلند کوچه های بن بست و می نشینیم تا رسیدن سر برسد.

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

ساده لوحی ایرانی - آمریکایی

هنوز چند روزی از آزادی آمریکایی های متهم به جاسوسی نگذشته است که آمریکا (تنها کشوری - به جز اسراییل - که در دنیای امروز به کشورهای دیگر تجاوز می کند) یک ایرانی را به اتهام برنامه ریزی برای ترور سفیر عربستان (کشور حامی واقعه یازدهم سپتامبر که از هر انتقام آمریکا مصون ماند) دستگیر می کند. در نهایت شگفتی رسانه های ایرانی که تا هفته ی پیش بدون هیچ تاملی اصرار می کردند که آمریکایی های دستگیر شده در مرز ایران و عراق جهانگرد بوده اند (!) این بار اصرار داشتند که ایرانی دستگیر شده تروریست است (نمونه). تنها دلیل هم همان بود که کاخ سفید مدارک محکمی برای این کار دارد (به همان محکمی مدارکی که جنگ عراق را شروع کرد یا ژاپنی ها را در زمان جنگ جهانی دوم به اردوگاه فرستاد). این در حالی است که این بار حتی رسانه های آمریکایی نیز به این خبر با شک و تردید نگاه می کنند. آش آنقدر شور است که حتی جمهوری خواهان داوطلب ریاست جمهوری آمریکا نیز که همیشه به دنبال جنگ افروزی در ایران بوده اند از این خبر برای تبلیغات خود استفاده نکرده اند. پس چرا ایرانی ها به این سادگی خبیث ترین آمریکایی های روی زمین (کاخ سفید و سازمان جاسوسی و پلیس مرکزی) را باور می کنند. آیا زمانه آنقدر دگرگون شده است که ایرانی ها از همتایان آمریکایی خود احمق ترند؟ پاسخش را خودتان بدهید، اما اصل قضیه چیست؟
آمریکا یکی از معدود کشورهایی است که اجازه می دهد افراد پلیس در لباس مبدل مردم عادی را به اعمال خلاف قانون تشویق کنند و در صورتی که فردی به نقض قانون تمایل نشان داد وی را دستگیر کنند. به همین سادگی. این کار در کشورهای متمدن، مثلا هلند، غیر قانونی است. پس از عملیات یازدهم سپتامبر، پلیس مرکزی آمریکا که نه می توانست دست بوش را در عملیات رو کند و نه عاملان آن را که با حمایت نیروی هوایی آمریکا فرار کردند دستگیر کند، راه حل دیگری پیدا کرد. پلیس در لباس مخفی به سراغ مسلمان ها می رفت و آنها را به حمل سلاح یا بمب در قبال دریافت مبالغ هنگفتی پول تشویق می کرد. به محض آنکه شخص از سر درماندگی و نیاز کار را می پذیرفت، پلیس وی را دستگیر می کرد و پرونده را به فهرست پیروزی های خود در جنگ با آنچه تروریسم می خواند می افزود. این فهرست کوچکی از این عملیات در یکی دو سال اخیر است که همیشه با مخالفت مدافعان حقوق بشر در آمریکا روبه رو بوده است (نمونه). (می دانستید که حقوق بشر در آمریکا نیز لغو می شود، ولی مدافعان حقوق بشر در آمریکا به اندازه ی همتایان ایرانی خود این بخت را نمی یابند که حرف خود را در رسانه ها بزنند؟):
پرونده واشنگتن 2010
پرونده دالاس 2009
پرونده بالتیمور 2010
پرونده پرتلند 2010
پرونده ایرانی دستگیر شده نیز از همین گونه است. مصاحبه زیر موضوع را آشکار می کند:














More at The Real News








More at The Real News