۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

یادمان مرضیه

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم...

یاد بانو مرضیه برای هنرش گرامی است و برای وجود خودش گرامی تر. شجاعت مرضیه برای شرکت در کنسرت سازمان مجاهدین خلق، با همه ی حاشیه هایش، ستودنی بود.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

عشق

"هیچوقت عاشق بوده ای؟ وحشتناک است، نه؟ تو را آسیب پذیر می کند. سینه ات را باز می کند و قلبت را می گشاید و به این معنی است که کسی می تواند به درونت آید و تو را به هم ریزد. تو همه ی دفاع ها را ساخته ای، یک دست کامل زره برگرفته ای، تا هیچ چیز نتواند آسیبت بزند، بعد یک آدم ندانم کار، که هیچ تفاوتی با ندانم کارهای دیگر ندارد، آویزان می شود میان زندگی احمقانه ی تو... بخشی از خودت را میدهی به آنها. آنها نخواسته بودندش. روزی کار ابلهانه ای کرده بودند، مثلا بوسیده بودندت یا به تو لبخند زده بودند، و بعد زندگی تو دیگر از آن خودت نیست. عشق گروگان می گیرد. به درونت می آید. تو را از درون می خورد و در گریه ای در تاریکی رهایت می کند، عبارت ساده ای مانند "شاید ما باید فقط دوست باشیم" تبدیل می شود به تراشه ی شیشه ای که راهش را به درون قلبت باز می کند. دردناک است. نه فقط در خیال. نه فقط در فکر. درد روح است، دردی است درون شونده و متلاشی کننده. از عشق متنقرم."
نیل گایمن
برگرفته از خشونت، اسلاوج ژیژک، پیکادر، 2008، ص 57.