۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

از ما

حقانیت گل سرخ

چه کسی
از ما یاد خواهد کرد
ما که می خواستیم
آسمان را از ابر تهی کنیم
که باران ببارد
ما که به حقانیت گل سرخ
در سرما گواهی داده بودیم
ما که رویاهای جوانی را
خیلی ارزان فروخته بودیم
ما خیلی زود فهمیده
بودیم
که شعر فقط یک نفر را
تسلی می دهد
و برای دیگران
مرهم نیست
آن یک نفر
فقط شاعر است
...

احمدی، احمدرضا. از بارانی که دیر بارید. تهران: نشر ثالث. ۱۳۹۱. ص ۱۴۵.

۱۳۹۵ اسفند ۸, یکشنبه

یکی از ماها

من و ما

من از کدام ما حرف بزنم
همه ی ماها منهدم
شدند
یکی از ماها در مهتاب
خود را حلق آویز
کرد
آن یکی از ماها
در ستایش های پر زرق و برق و پوک
گم شد
آن یکی از ماها
الکل صنعتی خورد
و
نابینا شد
و سپس خودش را
از پنجره ی تنگ
به کوچه پرتاب کرد
آن دیگری از ماها
در زیر پله های نمور
انبوه از سوسک
به یاد یک عشق مجهول
در همه ی ایام هفته
همه ی سکه های خود را
خرج کرد
و سپس در دریا
غرق شد
چه کسی ما را ما
صدا می کرد؟

احمدی، احمدرضا. از بارانی که دیر بارید. تهران: نشر ثالث. ۱۳۹۱. ص ۴۰.

۱۳۹۵ اسفند ۴, چهارشنبه

این سوی زمان

از آذر آن سال به این طرف، هم تعداد یلداهای بی صبح زیاد شده، هم هر هفته دو سه تا جمعه پیدا کرده، هر کدامش با دست کم دو تا عصر جمعه. حتی سال های کبیسه آنقدر طولانی شدن که تا سال کبیسه بعدی می رسند بدون اینکه اصلا خبری از بهار باشه. زندگی: نیستی و نیست، نماندی و نماند، رفتی و رفت.