۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

اول مهر

دیگر صدای زنگ و زنگوله‌ای نمانده.
نه. دیگر طنین شادمانه‌ی آواز کودکان را نمی‌شنوم.
باد است، پریشان "میان خانه‌های خالی".
آن سرزمین بکر که
بهارش به نرگستانی می‌مانست و
تابستانش از آن سایه‌ها،
پاییزش مال من بود.
آن سرزمین محبوب
در زمستان بی‌کسی مرده است.

بیگدلی، احمد. اندکی سایه. تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۵، ص ۶۸.

۱۳۹۶ شهریور ۱۰, جمعه

یادمان بویین‌زهرا

دیگر زمین تهی است
{در زلزله ی شهریور 1341}
...
آوخ! زمین به دیده من بیگناه بود!
 آنجا همیشه زلزله ظلم بوده است.
 آنها همیشه زلزله از ظلم دیده اند!
 در زیر تازیانه جور ستمگران
 روزی هزار مرتبه در خون تپیده اند
 آوار چهل و سیلی فقز است و خانه نیست
 این خشت های خام که بر خاک چیده اند!

مشیری، فریدون. سه دفتر. ص 255.