۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه

انسان بی شرف

image courtesy of theupfrontibiza@hotmail.com
کرامت انسانی دستمایه ی کار و اندیشه ی بسیاری از جنبش های حمایت از حقوق بشر و دفاع از اقلیت های نژادی و قومی و مذهبی است. ویژگی این نگرش به انسان بر این اصل استوار است که انسان ها قابلیت درک، پذیرش و پاسخ به رفتارهایی ورای دنیای حیوانی و نباتی را دارند و می توانند با دنیای بیرون در حدود این رفتارها برخورد کنند.

نمونه های تاریخی فراوانی را می توان یافت که نشان دهد باور بر کرامت انسانی تنها توهمی زاییده ی ذهن بشر است. انسان ها دچار آنچنان حس خودشیفتگی هستند که یقین یافته اند تافته ای جدا بافته از جهان حیوانی و نباتی هستند. در پی رویکرد هر یک از آن نمونه های تاریخی، جوامع بشری به سرعت آن را ناشی از سوء تفاهم و تصادف های عجیب و غریب تاریخی می نگارند تا دامن خود را از چنین پلیدی هایی دور نگاه دارند.

شهروندان جامعه ی سرمایه داری آمریکا، به طور مشخص سفیدپوستان مسیحی، برآیندی از این توهمات تاریخی و خودنگری های احمقانه را به ارث برده اند و آن را در اندیشه ها و منش های سلطه طلبانه ی وحشیانه نمود می بخشند. این موجودات میراث دادگاه های تفتیش عقاید مسیحیان را با نام جعلی دادگاه های اسپانیایی از خود دور کرده اند. داستان اشغال سرزمین های بومیان آمریکا و کشتارهای دسته جمعی را ضرورت تاریخی و برده داری را ضرورت اقتصادی می دانند و ترجیح می دهند از انگیزه های مذهبی و نژادپرستانه ی این رویدادها نامی نبرند. در برابر رویدادهای جدیدتر چون کشتار هیروشیما و ناکازاگی و جنایت علیه بشریت در آمریکای لاتین، آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه حتی احساس شرم و ندامت نمی کنند. بیش از نیمی از رای دهندگان آمریکایی، همان سفیدپوستان مسیحی، حاضرند مبالغ هنگفتی را به عنوان مالیات در اختیار دولت خود قرار دهند تا به اشغال سایر کشورها و کشتار مردم آن ادامه دهد، شاید منابع طبیعی و انسانی ارزان تری به سوی کشورشان جاری شود و از برکت آن بتوانند زندگی مصرفی شان را ادامه دهند.

مثال دیگر شهروندان اسراییلی هستند که الگوی آمریکایی را برای اشغال فلسطین و کشتار بومیان آن برگزیده اند و با انتخاب دولتمردان نظامی به این روند با دیده ی تایید می نگرند. البته نمونه های مشابهی را نیز می توان در میان نژادها و مذاهب دیگر یافت. اما ویژگی های دینی مسیحیت، که تبلیغ دین را با هر وسیله ای موجه می داند، و دین یهودیت، که هیچکس جز قوم یهود را شایسته ی پذیرش این دین نمی داند، نقش مهمی در توسعه ی سلطه طلبی و برتری طلبی در میان این اقوام داشته است. این نگرش مبتنی بر خود شیفتگی را می توان در میان وهابی ها و شیعیان نیز یافت.

اندیشه ی دوستی بین ملت ها و توهم مبادله ی فرهنگی با این موجودات خام نگری است. آمریکایی ها بر خلاف آنچه بسیاری از ایرانیان و اروپایی ها و سایر مردم دنیا گمان می کنند، فقط احمق یا نادان یا بی شعور نیستند. نیمی از این مردم جنایتکاران سازمان یافته ای هستند که به راستی باور کرده اند از نژاد و مذهبی برتر برخوردارند. دولت فاشیست آمریکا هیچ چیزی از حکومت های مغول و آلمان نازی کم ندارد و بر آن است تا برتری نژادی-مذهبی خود را با کشتار هر-که-غیر-از-آن ثابت کند.

۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

حکایت ماندن و رفتن

The Death of Socrates (1787), Jacques Louis David (1748-1825)

همه اش این نیست که کجا باشی و چه کار کنی. هجوم زمان غارتگر امان نمی دهد که تفاوت را دریابی. خود بودن است که گستره ی درد را در وجود خودت و همه ی آنچه به نظر جهان بیرون می آید می پراکند. درد جاودانگی است یا اندوه جدایی: جدایی از دیروز، از کوچه ای آن سوی شهر، از آن کس و آن چه که نیست، یا نبود، یا نخواهد بود. تمام وسوسه های زیستن را در جایی دور و زمانی دیر رها کردیم تا به کاری بپردازیم که دیگر از یادمان رفته است. حالا تنها نشسته ایم با جام شوکران در دست، نه مریدی و نه مرادی، نه خالقی و نه مخلوقی، نه انگیزه ای برای ماندن و نه انگیزه ای برای رفتن، در میان زمینی که رد پای مان را بر نمی گیرد و زمانی که ما را به یاد نخواهد آورد. ما هرگز نبوده ایم. جامی خالی بر لبه ی سکویی بر این نبودن گواهی خواهد داد.