مرگ، دیوانگی، فراموشی و خواب گریزگاه های چهاردیواری زندگی هستند. بازگشت پذیری این گریز ها در پیوندی تنگاتنگ با اثرپذیری شان است. و شاید تعریف اثربخشی همین بازگشت ناپذیری باشد. هر چهار شیوه ما را از واقعیت زندگی جدا می سازند و از این رو گریزگاه اند. هیچیک پاسخی برای چگونگی رویارویی با این واقعیت ها ارایه نمی کنند. حتی تفسیری برای درک بهتری از زندگی به ما نمی دهند. اما این چهارگانه ما را در شرایط بهتری برای درک فلسفه ی زندگی قرار خواهد داد. شاید بتوان گفت که تنها گزینه ی ما برای چنین دریافتی همین چهارگانه است. و گاهی به نظر می رسد پربازده ترین گزینه ها همان بی بازگشت ترین شان اند، اگر چه که سندی بر این مدعا نمی توان ارایه داد. هر چه باشد درمان رنج های زندگی جز با پذیرش گریزی همراه با ترس و واهمه از آینده و درد غربت و فراق گذشته امکان پذیر نخواهد بود.
۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه
۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه
چون زنده هستیم
خودکشی دیگران به ما یادآوری می کند که کسانی از ما و جهان ما، و از بودن و زیستن در اجتماع ما دلخوش نیستند. ما که هرگز قادر به تغییر خود و جامعه ی خود نیستیم، اصرار داریم به دیگران بقبولانیم که آنچه هست باید تاب آورده شود. اصرار داریم که هیچکس حق پیاده شدن زودهنگام را ندارد، اگر چه که هیچ تعریفی برای زود و دیر وجود ندارد. شکنجه گرانی را می مانیم که شکار خود را با احتیاط وسواس آمیزی زنده می خواهند. زندانبانانی هستیم که اصرار داریم زندانی بیمار محکوم به اعدام مان پیش از موعد مقرر بهبودی کامل پیدا کرده باشد، حتی وقتی دارویی و درمانی در کار نیست. همه برای این که ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر.
اما ما فراموش می کنیم که جزمعدود بیمارانی که ناتوانی جسمانی شان آنان را برای مرگ نیازمند شکنجه گران شان می کند، دیگران نیازی به مجوز ما برای خودکشی ندارند. همه یک دم است و دیگر هیچ. اگر که فرصتی فراهم است، فرصتی ست برای تغییر، چون زنده هستیم، یا شاید فرصتی برای آنکه دیگر از مرگ نترسیم و از خودکشی نیز، چون به هر حال خواهیم مرد.
Labels:
اندیشه
۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه
رنگ های فاشیزم

Labels:
روزنگار
اشتراک در:
پستها (Atom)