۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

چهار گریزگاه


مرگ، دیوانگی، فراموشی و خواب گریزگاه های چهاردیواری زندگی هستند. بازگشت پذیری این گریز ها در پیوندی تنگاتنگ با اثرپذیری شان است. و شاید تعریف اثربخشی همین بازگشت ناپذیری باشد. هر چهار شیوه ما را از واقعیت زندگی جدا می سازند و از این رو گریزگاه اند. هیچیک پاسخی برای چگونگی رویارویی با این واقعیت ها ارایه نمی کنند. حتی تفسیری برای درک بهتری از زندگی به ما نمی دهند. اما این چهارگانه ما را در شرایط بهتری برای درک فلسفه ی زندگی قرار خواهد داد. شاید بتوان گفت که تنها گزینه ی ما برای چنین دریافتی همین چهارگانه است. و گاهی به نظر می رسد پربازده ترین گزینه ها همان بی بازگشت ترین شان اند، اگر چه که سندی بر این مدعا نمی توان ارایه داد. هر چه باشد درمان رنج های زندگی جز با پذیرش گریزی همراه با ترس و واهمه از آینده و درد غربت و فراق گذشته امکان پذیر نخواهد بود.

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

چون زنده هستیم

ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر، چون زنده هستیم. جوامع بشری به هر دستاویزی چنگ می زنند تا آدم ها را در مسیر زندگی نگاهدارند. ادیان ما را از داغ و درفش جاودانی پرهیز می دهند و قوانین مدنی خودکشی را از جرایم می شمارند. حتی می توان برای این ترس نهادینه از برهان های تکاملی داروین بهره جست و خودکشی را در تضاد با اصل تولید مثل و بقا شمرد. پزشکان، روانشناسان و جامعه شناسان پا را از این هم فراتر نهاده مجموعه ای از تحلیل ها و نظریه ها ی موافق و مخالف را برای ردیابی انگیزه های خودکشی ارایه می کنند. اندیشه های موافق اغلب برآزادی های فردی تاکید می ورزند و اندیشه های مخالف اغلب خودکشی را نتیجه ی نابسمانی های ذهنی ای می دانند که خود می توانند ریشه در بسیاری نابسامانی های اجتماعی، فرهنگی، و روانی دیگر داشته باشند. گروه مخالف از نتیجه ی این تحلیل ها چنین برداشت می کنند که فرد نابسامان حق سلب حیات از خود را ندارد. به بیان دیگر آزادی فردی دیگران را بر اساس تحلیل های خود محدود می کنند، درست همان که پیروان ادیان و قانونگزاران حکومتی در هزاره های پیشین کرده اند. پس دور از ذهن نیست اگر ادعا کنیم ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر، و مایلیم برای ترس مان توجیه اخلاقی و علمی و مذهبی بیافرینیم.

خودکشی دیگران به ما یادآوری می کند که کسانی از ما و جهان ما، و از بودن و زیستن در اجتماع ما دلخوش نیستند. ما که هرگز قادر به تغییر خود و جامعه ی خود نیستیم، اصرار داریم به دیگران بقبولانیم که آنچه هست باید تاب آورده شود. اصرار داریم که هیچکس حق پیاده شدن زودهنگام را ندارد، اگر چه که هیچ تعریفی برای زود و دیر وجود ندارد. شکنجه گرانی را می مانیم که شکار خود را با احتیاط وسواس آمیزی زنده می خواهند. زندانبانانی هستیم که اصرار داریم زندانی بیمار محکوم به اعدام مان پیش از موعد مقرر بهبودی کامل پیدا کرده باشد، حتی وقتی دارویی و درمانی در کار نیست. همه برای این که ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر.

اما ما فراموش می کنیم که جزمعدود بیمارانی که ناتوانی جسمانی شان آنان را برای مرگ نیازمند شکنجه گران شان می کند، دیگران نیازی به مجوز ما برای خودکشی ندارند. همه یک دم است و دیگر هیچ. اگر که فرصتی فراهم است، فرصتی ست برای تغییر، چون زنده هستیم، یا شاید فرصتی برای آنکه دیگر از مرگ نترسیم و از خودکشی نیز، چون به هر حال خواهیم مرد.

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

رنگ های فاشیزم

اگر خاتمی توانست مردم کمی تا قسمتی باهوش ایران را خام و به رای دادن ترغیب کند، تکلیف آمریکایی های ابله روشن است. آمریکایی ها برای چهل و چهارمین بار برای انتخاب بد از میان بدتر رای دادند. مد سال رای به اقلیت ها، زنان و سیاه پوستان، بود. بدیهی است که نه نماینده زن مدافع حقوق زنان بود و نه نماینده سیاه پوست همدرد سیاهان آمریکا. شعار نمایندگان ریاست جمهوری هم، نظیر سده های گذشته تغییر بود. نمایندگان دمکرات و جمهوری خواه، کلینتون، اوباما و مک کین، حتی پیش از پذیرش نمایندگی از سوی احزاب خود، در برابر کمیته روابط عمومی اسراییل و آمریکا، مبلغان هوادار اسراییل در آمریکا، (AIPAC) حاضر شدند و متعهد شدند تا از منافع اسراییل دفاع کنند. مردم نژاد پرست و ابله آمریکا خیلی زود نشان دادند که توقف کشتار مردم بیگناه در عراق و افغانستان، و یا پیشگیری از تجاوز به کشورهای دیگر در میان اولویت های آنان نیست و ترجیح می دهند رییس جمهور جدید پول بیشتری به جیب شان سرازیر کند تا زندگی مصرفی شان را تداوم بخشند. این شرایط باعث می شود نمایندگان آزادی خواه، مستقل و صلح طلب، مانند نیدر، هیچگاه نتوانند رای جامعه ی بی شعور آمریکا را به دست آورند. این در حالی است که نماینده سیاه پوست، اوباما، بارها تبری خود را از سوسیالیست ها و فعالان حقوق سیاهان اعلام کرد، کلینتون و پیلین خود را از فمینیست ها جدا دانستند، و همه ی آن ها، به اتفاق مک کین، به پول شویی دولتی به سود تبهکاران اقتصادی، و حفاری های مخرب محیط زیست به سود شرکت های نفتی رای مثبت دادند. سرانجام در روز رای گیری، مردم کالیفرنیا که اغلب خود را روشنفکرتر از دیگران می دانند، به اوباما، لغو حقوق اقلیت های همجنس گرا، افزایش مزایای نظامیان و افزایش فشار بر متهمین رای مثبت، و به گسترش شبکه های بهزیستی برای معتادان و آموزش نوجوانان اسیب پذیر رای منفی دادند. در میان شادمانی های پس از انتخابات، پلیس لس آنجلس تظاهرات اقلیت همجنس گرا را وحشیانه سرکوب کرد و حتی شبکه های تلفن همراه را از کار انداخت تا از گسترش اخبار جلوگیری کند. اوباما در نخستین اقدام یک اسراییلی تندرو، رحم امانوئل، را برای کابینه خود برگزیده است. در اخبار آمده است که اوباما وزیر جنگ دوران بوش پدر و پسر، رابرت گیتس را نیز ابقا خواهد کرد. البته مردم آمریکا دیگر اخبار سیاسی را پی نخواهند گرفت و منتظر مد سال آینده خواهند ماند. باید دید واکنش مردم سایر کشورهای دنیا، از جمله ایران، چه خواهد بود.