یکی اینکه، آن وقت ها، که بشود سی و چند سال پیش، همیشه بزرگترین غرفه ی نمایشگاه تهران محل بازرگانان شوروی بود. این درست وقتی بود که رفقای کمونیست در زندان های شاه قتل عام می شدند. بیژن جزنی شاید از معدود کسانی بود که چهره ی دوگانه ی اتحاد جماهیر شوروی را آشکار می کرد و احزاب چپ را از پیروی کورکورانه از برادر بزرگ برحذر می داشت. پس از انقلاب روابط ایران و شوروی، و بعدتر ایران و روسیه تداوم یافت و کسی هم چیزی از برژنف به دل نگرفت. از حق نگذریم تا پیش از دستگیری اعضای حزب توده از وتوی خود به نفع دولت نوپای انقلابی هم استفاده کرند. این روزها هم که از احمدی نژاد دفاع می کنند و حتی رسانه هایشان را از پخش اخبار جنبش ایران منع کرده اند (بخوانید).
دیگر اینکه، در طول جنگ عراق با ایران، شرکت های آلمان با دست و دلبازی فراوان انواع سلاح های شیمیایی را در اختیار عراق گذاشتند. بعد هم برای تکمیل مطالعات پزشکی شان، بیماران شیمیایی ما را در بیمارستان هایشان پذیرفتند. جنگ که تمام شد، کسی از چیزی دلخور نبود. درست همان موقع که صدراعظم جدیدشان شانه به شانه ی بوش ایران را به جنگ تهدید می کرد، شرکت های آلمانی داشتند به قول خودشان تجهیزات کنترل اینترنت به دولت ایران می فروختند تا با آن نفوذ پلیسی خود بر کاربران اینترنت و کنترل اطلاعات را گسترش دهند. فکر می کنم ما این را هم به دل نگیریم، به هر حال از یک طرف ویدئوهای جوانان ما از خیابان ها را نشان می دهند و از طرف دیگر به دولت ایران کمک می کنند همان جوانان را شناسایی و دستگیر کنند (بخوانید).
حیف است اگر نامی هم از کشورهای عرب منطقه، مانند کویت و امارات نبرم که دهه هاست با همکاری با عراق یا آمریکا در صدد تعدی به نام خلیج فارس و حتی خاک ایران بوده اند. به این فهرست می شود دوستان فصلی را هم اضافه کرد، عرفات و قذافی، و حالا حماس و چاوز. جایی باید درنگ کرد و اندیشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر