۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

زندگی تباه نشده




... آنچه به من نیرو می‌دهد این خوشحالی و شادمانی بزرگ است که تا کنون از جاده پاکی و صداقت و خیرخواهی نسبت به جامعه و میهن خود خارج نشده ام و احساس شفقت و در عین حال وظیفه عظیم نسبت به این مردم را نمی‌توانم فراموش کنم و بدبختی این مردم دلم را از غصه به درد می‌آورد... هرگز در گذشته - و قطعا هم در آینده - به جز سربلندی وطن و مردم آن هیچ چیز راهنمای من در فعالیت‌های اجتماعی نبوده است.... شما از زندگی به اصطلاح "تباه شده‌" من حرف می‌زنی؟ با مغز چه کسی می‌اندیشی دوست من؟ آیا این انگشت اتهام توست که به سویم بلند شده؟ من وقتی به یاد زندگی تباه نشده تو و امثال تو می‌افتم واقعا می‌خواهم استفراغ کنم. در به در دنبال پول گشتن همراه با ابتذال روح شکن زندگی خانوادگی با آن بگو ومگوهای بی‌انتهایش٬ با آن ظاهرسازی‌ها و چشم هم چشمی‌های مسخره‌اش٬ با آن میهمانی‌های بی محبت و بی موقعی که رکیک‌ترین جوک‌ها و خوشمزگی‌ها جانشین آن می‌باشد. آن اظهار دوستی‌ها و اظهار عشق‌های دروغین٬ آن زندگی که بدون ذره‌ای معنویت و تهی از هرگونه وجدان روشنفکری جریان دارد و تقلید و خودخواهی و هودنمایی و خلاصه تجمل‌پرستی آن را بویناک و چرکین کرده است. آیا شما زندگی دیگری هم دارید؟...

حسن ضیا ظریفی
زندان شهربانی رشت
29 شهریور 49

ضیاظریفی٬ ابوالحسن. زندگینامه حسن ضیاظریفی. تهران: امین‌دژ٬ 1381. صص 225-223.