۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه

تا صبح تابناک

پابلو نرودا در کتاب سوال‌ها می پرسد: "خاکستر قدیم چه می‌گوید - وقت عبور از کنار آتش؟". و فریدون مشیری گویی که پاسخی می‌دهد به این پرسش قدیم در شبی اهریمنی که مانده است "تا صبح تابناک اهورایی".

هنوز شعله کشد آتش نهانی من
هنوز خسته، نفس می زند جوانی من
هنوز از چمن کودکی به جا مانده ست
دو برگ سبز درین چهره ی خزانی من
گذشت شوکت رنگین آن همیشه بهار
به زرد و سرخ زند باغ زندگانی من
ورق ورق همه ی روزها پراکنده ست
ز تندباد بپرسی مگر نشانی من
بجز غم تو، که بر عهد خویش پای فشرد
دگر کسی ننشیند به همزبانی من

...
گل دیدن و گل چیدن و گل گفتن و گل گشت
بس گام که در عالم رویا زده بودیم
بر پیکر ویرانه ی این باغ و دل من
چون می نگرم خشت به دریا زده بودیم!

همیشه مانده است "تا صبح تابناک اهورایی".

...
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله ی آن مرغ زخمی همچنان از دور می آمد
لحظه هایی شهر سرشار از صدای ناله ی مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک، می پیچد!
...

...
هر چند عمر شوم تو ای نابکار شب
بر ما گذشت تلخ تر از صد هزار شب
من، با یقین روشن،
بیدار، بیدار
تا بانگ احتضار تو هستم در انتظار
آغوش بازکرده سوی آسمان صبح.

سخت می‌توان باور کرد که مشیری در وطن‌اش می‌زیسته است، نه در دیاری بیگانه.

...
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را
می دانم و صفای دلاویز دشت را
از پشت میله های قفس، اما
پرواز لحظه ها را
افسوس می خورم
پرواز این پرنده ی بی بازگشت را.

...
از آن همه امید گرامی دریغ و درد
دیگر نمانده هیچ، بجز باد در قفس.

مشیری، فریدون. تا صبح تابناک اهورایی.

۱۳۹۶ شهریور ۶, دوشنبه

از ما برسته ئی ست ولی در هوای ما

مرغ مجسمه

مرغی نشسته بر سِر باِم سراِی ما
 مرغی دگر نهفته به شاِخ درخت کاج
 می خوانداین به شوری گوئی براِی ما
 خاموشی ئی ست آن یک (دودی به روی عاج.)

نه چشم ها گشاده ازاو، بال از او نه وا
 سرتا به پای خشکی با جاِی و بی تکان
 منقارهایش آتش، پرهای او طلا
 شکل ازمجسّمه به نظرمی نماید آن.

وین مرغ دیگر، آن که همه کارش خواندن ست
 از پای تا به سرهمه می لرزد او به تن
 نه رغبتش به سایه ی آن کاج ماندن ست
 نه طاقتش به رستن ازآن جای دل شکن.

لیکن برآن دو چون بری آرام تر نگاه
 خواننده مرده ئی ست نه چیز دگر جز این
 مرغی که می نماید خشکی به جایگاه
 سرزنده ئی ست با کشش زندگی قرین.

مرغی نشسته بر سر بام سرای ما
 مبهم حکایت عجبی ساز می دهد
 از ما برسته ئی ست ولی در هوای ما
 بر ما در این حکایت آواز می دهد.

دی ماه سال ۱۳۱۸

یوشیج، نیما. فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ. ص 63.
محصص، بهمن. مرغ مجسمه در دنیا خانه‌ی من است. به کوشش سیروس طاهباز.

۱۳۹۶ شهریور ۳, جمعه

از دریچه‌ی ماه

...
من که ریزد بر سرم آوار مرگ
جوی خون را بنگرم یا رقص برگ
...

...
شبانگهان که صفیر گلوله تا دم صبح
هزار پاره کند لحظه لحظه خواب مرا
خیال حال تو، ای پاره پاره خفته به خاک
به دست مرگ سپارد توان و تاب مرا
...
مشیری، فریدون. از دریچه ماه.

۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

جنگ و یاد و زادگاه و مرکب

جنگ کاهلانه، همیشه به سود دشمن است. "کج‌دار و مریز"، حرف مفت مفت است. بادیه‌یی که کجش داشته‌یی و نمی‌ریزد، در واقع، چیزی در آن نیست که بریزد. بادیه که لبالب شد، یک ذره هم نمی‌توان کجش کرد. هیچ موجودی در جهان، نفرت‌انگیز تر از عاشق نیم‌بند نیست... صائب قبل از من گفته است: "دیوانه‌یی که می‌رمد از سنگ کودکان، بیرون کنش ز شهر، که کامل عیار نیست...
نمی‌شود به گذشته‌ها برگشت؛ نمی‌شود حتی یک قدم هم عقب گذاشت؛ چرا که واقعا گذشته‌ای وجود ندارد، و آن چه هست چیزی جز یاد نیست. گذشته، در جای خود نمانده تا ما به آن جا بازگردیم. گذشته، مثل هیزم خشک، سوخته و تمام شده، و از آن، تنها، خاکستر خاطره برجای مانده - به دست باد زمانه.
... و چه ترحم‌انگیزند آن‌ها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند
و چه خشم‌انگیزند آن‌ها که از میهنشان
همان‌گونه نام می‌برند که از یک ستاره‌ی دور...
تاریخ را تنها خرده دروغ‌های خنده‌آور تاریخی قابل تحمل می‌کند؛ وگرنه چیزی به جز خون مظلومان، مرکب تاریخ نبوده است...

ابراهیمی، نادر. آتش بدون دود. روزبهان: تهران.

۱۳۹۶ مرداد ۲۹, یکشنبه

از رسیدن

"آری، بهار می‌رسد از راه
اما در آن زمان که
من و تو
پاییز کرده‌ییم ...
...
به آن چه می‌خواهیم، در رویا، هزاربار رسیده‌ییم؛ اما در عالم واقع، حتی وقتی برسیم هم رسیدنی بسیار غم‌بار و پردرد و عذاب خواهد بود؛ رسیدنی، برای دیگران شاید دلچسب و شادی آفرین، اما برای خود ما، منهدم کننده.
...
نگاه کن! عناصر رویاساز، مرتبا می‌روند و دور و برت را خلوت و خلوت‌تر می‌کنند تا زمانی که نوبت به خود تو می‌رسد که به عنوان یک عنصر رویاساز، راهت را بکشی و بروی و رویاهای خوش دیگران را خراب کنی.... و همین است که انسان، به تدریج، کم رویا می‌شود، و آنگاه، عاقبت بی‌رویا. گمان می‌کنم این، هیچ خوب نباشد که انسان،آن‌قدر دوام بیاورد که بی رویا بماند. مرگ به هنگام یعنی مرگی پر از حسرت و رویا و آرزو. بی رویا مردن، یعنی تنهای تنها مردن.
..."
ابراهیمی، نادر. آتش بدون دود. نشر روزبهان، تهران.

۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

فرصت

"... بعضی وقت‌ها فرصتش هست که مرور بکنیم. مثلا آلبومی پر از عکس‌های قدیمی را. آدم‌ها، کوچه‌ها، باغ‌ها، حتی مردی خسته که روی سکوی درگاه ورودی خانه‌ای نشسته و چپق می‌کشد. اما حوصله‌اش را نداریم یا حوصله‌اش را پیدا نمی‌کنیم. همین تعلل ساده، این درنگ بی اهمیت بعدها مایه حسرت‌مان می‌شود. زیرا به جایی می‌رسیم که به خودمان می‌گوییم: کاش آن آلبوم عکسهای کهنه بود، آن مردی که ارخالق پوشیده بود و روی سکو نشسته بود و چپقش را دود می کرد، اما نیست. رفته. فرصت را از دست داده‌ایم. حسرت به دل می‌مانیم و صدای هیچ آوازی نمی‌تواند ما را تسکین بدهد."

پسیانی، آتیلا. مدینه‌ی فاضله‌ی زنی با طراوت. در نقش آبی سیمین، گردآوری و تالیف زاون قوکاسیان، تهران: چشمه، ۱۳۸۳، ص ۷۰.
طرح از آنجل بولیگان کوربو.

۱۳۹۶ مرداد ۲۶, پنجشنبه

هیچ کس

آن مرد چاق به جنوب رفت
زن کناری‌اش به شمال
آن مرد عینکی
در عکس بعدی به یک گروه تئاتر پیوست
و مردی که پشت سرش ایستاده
راهی توکیو شد
بچه‌هایی را که در عکس‌های بعدی می‌بینی
بزرگ شدند
و از سرنوشت آن زن زیبا و جوان
که مقابل دوربین ژست گرفته
هیچ کس خبر ندارد
دیگر به آنها فکر نکن!
آن‌ها رفته‌اند
هیچ کس پشت عکس‌ها نیست.

یونان. رسول. آکوردی برای صرف شام. ص 76.

۱۳۹۶ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

غروب ایرانی

...
فرقی نکرده‌ایم، ولی سال دیده‌ایم
ناچار اسیر قافله‌ها مانده‌ایم ما.
بنگاشتیم قصه‌ی آزادی را
افسوس، گلشن دگران سبز شد
زان بذر واژه‌ها که برافشانده‌ایم ما.
پس مرگ را ستودیم
با مجد مردگان
دیگر چه غم هنوز اگر زنده‌ایم ما!
پاییز 65

سپانلو، محمدعلی. خیابان‌ها، بیابان‌ها. ص 116.

۱۳۹۶ مرداد ۱۸, چهارشنبه

در زمین سوخته

هنوز اول‌های کتاب است، زمین سوخته از احمد محمود. صفحه‌‌ای را ورق می‌زنم، چند سطر پایین‌تر، درست همان اول بند جدید، همه چیز می‌ترکد. در همان یکی دو سطر اول بند لرزش انفجار را حس می‌کنم. انفجار واقعی بود و با یادی در گوشه‌ای از ذهنم پیوند خورد. در گوشه‌های ذهنم می‌کاوم تا بفهمم این یاد از کجاست. من که هیچوقت در چنین انفجار نبوده‌ام. در همه‌ی سال‌های موشک‌باران محله‌ی ما در امان مانده بود. بگیر چهارتا خیابان این طرف آن طرف را زده بودند که هیچکدام چنین تکانی نداشتند. این حس از جا کنده شدن، خالی شدن زمین زیر پا، یا حتی پرت شدن نمی‌توانست ربطی با آنها داشته باشد. اینکه یکی دو گلوله از بیخ گوش در برود، حالا چه در دوران سربازی و یا همان انقلاب اصلا از زمین تا آسمان با ترکیدن زمین زیر پایت فرق می‌کند. مانده‌ام سرگردان برای اینکه به یاد بیاورم کدام تکان، کدام انفجار، یا کدام ضربه توانسته است انفجاری در بندی از برگی از کتابی را در من زنده کند. به یاد ماهی بر خاک افتاده در شاید وقتی دیگر از بهرام بیضایی می‌افتم که چگونه در حقیقت از یادی به یادی لغزید بی آنکه دل نگران حریم واقعیت‌ها باشد. و می‌اندیشم شاید من آن انفجاری را تجربه کردم که زیر پای تو را لرزاند و لحظه‌ای پیاده‌رویی در گوشه‌ای از خیابانی را معلق کرد تا دیواری را برجای‌اش بتکاند: "ناگهان انفجار شدیدی ... موج انفجار ... می‌لرزاند ... از جا می‌کند ... همه غافلگیر می‌شویم ... صدای زنگ تلفن بلند می‌شود ... همه، در آغوش هم فرو می‌رویم ... پناه می‌گیریم ...". و سی سال بیشتر است که فهمیده‌ایم پناهی نیست از نبودن‌ات.

۱۳۹۶ مرداد ۱۶, دوشنبه

کالیفرنیا، کالیفرنیا

جنگیدن با نظام‌های بد، انگار سرنوشت مردم مشرق زمین است. در غرب، مردم، به ندرت با نظام‌های بد می‌جنگند؛ چرا که خود را با جمیع بدی‌هایشان، جزئی از نظام می‌دانند. دموکراسی غربی یعنی همین: حمایت آزادانه‌ی بدها از بدها. جنایتکاران با جنایتکاران دست می‌دهند و لبخند می‌زنند. دزدان دزدان را به مجلس شورا، مجلس عوام و مجلس لردها می‌فرستند و به ریاست جمهوری انتخاب می‌کنند. نه حکومت‌ها از مردم سرند، نه مردم از حکومت‌ها؛ اما در شرق ما، ابدا این طور نیست.

ابراهیمی، نادر. آتش بدون دود. جلد سوم. تهران، روزبهان، 1394. ص 215.


… in California we find a curious attitude toward a group that make our agriculture successful. The migrants are needed, and they are hated. Arriving in a district they find the dislike always meted out by the resident to the foreigner, the outlander.

If they attempted to organize they were deported or arrested, and having no advocates they were never able to get a hearing for their problems.

It is difficult to believe what one large speculative farmer has said, that the success of California agriculture requires that we create and maintain a peon class.
...
Social workers, survey workers have taken case histories. They are filed and open for inspection. These families have been questioned over and over about their origins, number of children living and dead. The information is taken down and filed. That is that. It has been done so often and so little has come of it.
...
The large farms in California are organized as closely and are as centrally directed in their labor policy as are the industries and shipping, the banking and public utilities. Indeed such organizations as Associated Farmers, Inc. have as members and board members officials of banks, publishers of newspapers and politicians; and through close association with the State Chamber of Commerce they have interlocking associations with shipowners' associations, public utilities corporations and transportation companies.

The will of the ranch owner, then, is law; for these deputies are always on hand, their guns conspicuous. A disagreement constitutes resisting an officer. A glance at the list of migrants shot during a single year in California for "resisting an officer" will give a fair idea of the casualness of these "officers" in shooting workers.

The large growers' groups have found the law inadequate to their uses; and they have become so powerful that such charges as felonious assault, mayhem and inciting to riot, kidnapping and flogging cannot be brought against them in the controlled courts.

The attitude of the large growers' associations toward labor is best stated by Mr. Hugh T. Osburne, a member of the Board of Supervisors of Imperial County and active in the Imperial Valley Associated Farmers group. Before the judiciary committee of the California Assembly he said: "In Imperial Valley we don't need this criminal syndicalism law. They have got to have it for the rest of the counties that don't know how to handle these matters. We don't need it because we have worked out our own way of handling these things. We won't have another of these trials. We have a better way of doing it. Trials cost too much."
"The better way," as accepted by the large growers of the Imperial Valley, includes a system of terrorism that would be unusual in the Fascist nations of the world. The stupid policy of the large grower and the absentee speculative farmer in California has accomplished nothing but unrest, tension and hatred. A continuation of this approach constitutes a criminal endangering of the peace of the state.
...
The result has been more than could be expected. From the first, the intent of the management has been to restore the dignity and decency that had been kicked out of the migrants by their intolerable mode of life.
...
In this series the word "dignity" has been used several times. It has been used not as some attitude of self-importance, but simply as a register of a man's responsibility to the community. A man herded about, surrounded by armed guards, starved and forced to live in filth loses his dignity; that is, he loses his valid position in regard to society, and consequently his whole ethics toward society. Nothing is a better example of this than the prison, where the men are reduced to no dignity and where crimes and infractions of the rule are constant.
...
California communities have used the old, old methods of dealing with such problems. The first method is to disbelieve it and vigorously to deny that there is a problem. The second is to deny local responsibility since the people are not permanent residents. And the third and silliest of all is to run the trouble over the county borders into another county. The floater method of swapping what the counties consider undesirables from hand to hand is like a game of medicine ball.
...
The history of California's importation and treatment of foreign labor is a disgraceful picture of greed and cruelty.
...
From almost daily news stories, from a great number of Government reports available to anyone who is interested, and from this necessarily short series of articles, it becomes apparent that some plan must be contrived to take care of the problem of the migrants. If for no humanitarian reason, the need of California agriculture for these people dictates the necessity of such a plan.
...
The cost of such ventures would not be much greater than the amount which is now spent for tear gas, machine guns and ammunition, and deputy sheriffs.

And if the terrorism and reduction of human rights, the floggings, murder by deputies, kidnappings and refusal of trial by jury are necessary to our economic security; it is further submitted that California democracy is rapidly dwindling away. Fascistic methods are more numerous, more powerfully applied and more openly practiced in California than any other place in the United States.

Steinback, John. The Harvest Gypsies. Heyday, Berkeley: CA. 1988.
Photo by Dorothea Lange, Napa Valley, 1938.