۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

دیگر هیچ


Atahualpa Yupanqui (Argentina)


Teniendo rancho y caballo

es más liviana la pena.
De todo aquello que tuve
sólo el recuerdo me quema.
Nada más, nada más.

No tengo cuentas con Dios,
mis cuentas son con los hombres.
Yo rezo en el llano abierto
y me hago león en el monte.
Nada más, nada más.

Me gusta mirarlo al hombre
plantado sobre la tierra
como una piedra en la cumbre
como un palo en la ribera.
Nada más, nada más.

Alguna gente se muere
para volver a nacer.
El que tenga alguna duda
Que se lo pregunte al Che.
Nada más, nada más.

داشتن کلبه ای و اسبی
اندوه را سبک تر می کند
از آن همه
تنها یادی است که مرا می سوزاند
دیگر هیچ، دیگر هیچ

با خدا حسابی ندارم
حساب من با آدم هاست
من در دشت باز نماز می گزارم
و شیر کوه می شوم
دیگر هیچ، دیگر هیچ

دوست دارم به انسان بنگرم
استوار بر زمین
مانند سنگی بر قله
مانند چوبی در کران رودخانه
دیگر هیچ، دیگر هیچ

برخی مردم می میرند
تا دوباره زنده شوند
هر کس هر تردیدی دارد
از "چه" بپرسد
دیگر هیچ، دیگر هیچ

برگردان: آژند اندازه گر

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

پیش در آمدی برای شانزدهم آذر

پاييز آمد، در ميان درختان، لانه کرده کبوتر، از تراوش باران می گريزد
خورشيد از غم، با تمام غرورش، پشت ابر سياهی، عاشقانه به گريه می نشيند
من با قلبی، به سپيدی روز
با اميد بهاران، می روم به گلستان، همچو عطر اقاقی، لابه لای درختان می نشينم
باشد روزی به ندای بهاران، روی دامن صحرا لاله رويد
شعر هستی بر زبانم جاری، پر توانم آری، می روم در کوه و دشت و صحرا
ره پيمای قله ها هستم من، راه خود در طوفان، در کنار ياران می نوردم
در کوهستان يا کوير تشنه، يا که در جنگل ها، رهنوردی شاد و پر توانم
دارم اميد که دهد سختی کوهستان، بر روان و جانم پاکی اين کوه و دشت و صحرا
باشد روزی که رسد شعر هستی بر لب، جان نهاده بر کف راه انسان ها درنوردم
شعر هستی، بودن و کوشيدن، رفتن و پيوستن، از کژی بگسستن، جان فدا کردن در راه خلق است