۱۳۹۹ آبان ۱۲, دوشنبه

به دیاری که بازگشتی نیست

"از همان روز که پا به سالیان سفلا گذاشتم حس کردم پا به دیاری گذاشته ام که بازگشتی نیست؛ جایی نیست که آدم سرک بکشد و اکر نخواست بی آنکه خبری شود پا پس کشد، پشت کند و بازگردد. نه. بازگشتی نیست. حس می کنم از روزی که به اینجا آمده ام انگار چشم و گوشم باز شده است. پا به مرحله ای از پختگی و بلوغ روان گذاشته ام که معلوم هم نیست دوران خوشی باشد. تا اینجا که همراه با کشمکش بوده است و شاید به هراس و ناکامی و حتا مرگ بینجامد. من درین گوشه ی شارستان پس و پیش چیزها را نمی دانم. همه چیز را با احساسم محک می زنم، اما آدمها و خواب و خیالهایشان چیزی سپید و سیاه نیستند. همه سر و ته یک کرباس نیستند. برای همین ذهنم خسته می شود ازین که مدام تک تک چیزها و آدمهای دوروورم را وارسی کنم ببینم چیستند و کیستند و چه می شوند و چه نمی شوند. در میان این چیزهای آَفته، چیزهایی ناسازگار را در انبیق اندیشه می کنم که نمی دانم چه از آب درمی آِید. احساسی گنگ مدام توی دلم است که گهگاه بیمناکم می کند ..."

حمزوی، خسرو. شهری که زیر درختان سدر مرد. تهران: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۲.

۱۳۹۹ شهریور ۲۲, شنبه

انهدام

 این روزها

این گونهام، ببین:

دستم، چه کند پیش میرود، انگار

هر شعر باکرهای را سرودهام

پایم چه خسته میکشدم، گویی

کتبسته از خم هر راه رفتهام

تا زیر هر کجا

حتی شنودهام

هر بار شیون تیر خلاص را


ای دوست

این روزها

با هر که دوست میشوم احساس میکنم

آن قدر دوست بودهایم که دیگر

وقت خیانت است

انبوه غم حریم و حرمت خود را

از دست داده است


دیریست هیچ کار ندارم

مانند یک وزیر

وقتی که هیچ کار نداری

تو هیچکارهای

من هیچکارهام: یعنی که شاعرم

گیرم از این کنایه هیچ نفهمی


این روزها

این گونهام:

فرهادوارهای که تیشهی خود را گم کرده است


آغاز انهدام چنین است

این گونه بود آغاز انقراض سلسلهی مردان

یاران

وقتی صدای حادثه خوابید

بر سنگ گور من بنویسید:

یک جنگجو که نجنگید -

اما...، شکست خورد


نصرت رحمانی


۱۳۹۹ خرداد ۶, سه‌شنبه

آینده تا ابد


"آینده، ترسناک است رییس. بدتر این که معلوم نیست کی است و کجاست؟ کسی نمی‎داند این جا، همین جای عمرش که می‎گذراند آینده است، یا بعدترش که می‎شود آینده. حتی شاید رد شده باشد. شاید آینده‎ی آدم آمده باشد و گذشته باشد و حالی آدم نشده باشد.
...
به آن‎جا که برسی رییس، به آن‎جا که منتظر هیچ چیزی نباشی، یا بدتر، منتظر یک چیز باشی فقط، جاشوی محتضر متوهمی شده‎ای که به جای لنج، کاناپه‎ی زه در رفته‎ی زیر ماتحتش را به اقیانوس وسیع کاشی‎های یخ کرده‎ی خالی‎اش انداخته و دیگر هیچ کاری ندارد جز این که به بوی ماهی‎های مرده‎ی اطرافش عادت کند و خودش را سالار یکه‎ی اقیانوسی بداند که روی هیچ نقشه‎ای، هیچ وقت ثبت نشده. ثابت. آواره تا ابد. بی هیچ نشانی از بادی که از هر کجا بوزد. تا ابدالآباد.
...
صورت آدم ها را می‎بینی که دور و برت ورجلا می‎زنند که بمانی، که نروی، ولی هم آن‎ها و هم خودت، می‎دانید که کار تمام شده و از سی ثانیه یا دو دقیقه‎ی دیگر، دنیا بدون تو سرپاست و مویی هم از سر چرخ کم نمی‎شود. درد نکشی شاید. مسئله درد نیست. حسد رییس. مسئله، حسد است. فصل ها می‎روند و می‎آیند..."

بقایی، بهرنگ. مدار بدون باد. تهران: چشمه، ۱۳۹۵.




۱۳۹۹ خرداد ۱, پنجشنبه

اخلاق کار بی چشمداشت - سه


"زندگی همان ریسمانی است که سرای سپنج و سرای سپند و هر هستی و هر هستنده به آن آویخته است. هر که میرد، گوییم که بند از دست و پای اش باز شد؛ که هر کس به زندگی آویخته است."
اوپانیشادها کتاب های حکمت. ترجمه ی مهدی جواهریان و پیام یزدانجو. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۷.

۱۳۹۹ فروردین ۲, شنبه

اخلاق کار بی چشمداشت - دو





"تضاد و تقابل واگذار؛ از بارکردن و انبارکردن برکنار باش."

"کاری نیست که من به کردن اش ناچار؛ یافتاری که من به یافتن اش ناچار!"

"پالودگی پاکی حکمت ها است؛ شوق دانش است و شادی از او است.
شوریدگی شور شهوت ها است؛ میل آز و کار از او است.
سرگشتی ویل غفلت ها است؛ خواهش خواب و خستگی از او است.
پالودگی شادی آرد، شوریدگی آشوب، و سرگشتگی سرکوب!"

"فرزانه گوید که وارستگی وانهادن کارهای هوس بار است؛ و حکیم گوید که واسپاری واگذاری بار کارها است."

گیتا کتاب فرزانگی. ترجمه ی مهدی جواهریان و پیام یزدانجو. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۷.

۱۳۹۸ اسفند ۲۶, دوشنبه

یادمان دکتر فریبرز رییس دانا



  • پ‍ول و ت‍ورم، نوشتهٔ ف‍رخ ق‍ب‍ادی، ف‍ری‍ب‍رز رئ‍ی‍س‌دان‍ا، ت‍ه‍ران: پ‍ی‍ش‍ب‍رد: پ‍اپ‍ی‍روس، ۱۳۶۸.
  • ک‍م ت‍وس‍ع‍گ‍ی اج‍ت‍م‍اع‍ی-اق‍ت‍ص‍ادی، ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ق‍طره، ۱۳۷۱.
  • ام‍وز و ن‍ی‌ه‍ا: چ‍ه‍ارده م‍ق‍ال‍ه در گ‍س‍ت‍رده ای‍ران و ج‍ه‍ان، تهران: س‍م‍ر، ۱۳۷۱.
  • ب‍ررس‍ی‌ه‍ای‍ی در آس‍ی‍ب‌ش‍ن‍اس‍ی اج‍ت‍م‍اع‍ی ای‍ران، ت‍ه‍ران: س‍ازم‍ان ب‍ه‍زی‍س‍ت‍ی ک‍ش‍ور، دان‍ش‍گ‍اه ع‍ل‍وم ب‍ه‍زی‍س‍ت‍ی و ت‍وان‍ب‍خ‍ش‍ی، ۱۳۷۹؛ چاپ دوم: دف‍ت‍ر پ‍ژوه‍ش‍ه‍ای ف‍ره‍ن‍گ‍ی، ۱۳۸۰.
  • ب‍ررس‍ی‌ه‍ای ک‍ارب‍ردی ت‍وس‍ع‍ه و اق‍ت‍ص‍اد ای‍ران (۳ جلد)، ت‍ه‍ران: چشمه، ۱۳۸۰.
  • اق‍ت‍ص‍اد س‍ی‍اس‍ی ت‍وس‍ع‍ه، ت‍ه‍ران: ن‍گ‍اه، ۱۳۸۱.
  • دم‍وک‍راس‍ی در ب‍راب‍ر ب‍ی‌ع‍دال‍ت‍ی، ت‍ه‍ران: ع‍ل‍م، ۱۳۸۱.
  • ج‍ه‍ان‍ی‌س‍ازی ق‍ت‍ل ع‍ام اق‍ت‍ص‍ادی، ت‍ه‍ران: ن‍گ‍اه، ۱۳۸۳.
  • روی‍ک‍رد و روش در اق‍ت‍ص‍اد، ت‍ه‍ران: آگ‍اه، ۱۳۸۳.
  • گ‍ف‍ت‌آم‍ده‍ای‍ی در شعر معاصر ایران: زمینه‌های اجتماعی و سیاسی، ت‍ه‍ران: دیگر، ۱۳۸۵.
  • آزادی و سوسیالیسم: چند بحث و نظر، تهران: دیگر، ۱۳۸۵.
  • یادی از خیالی (دفتر شعر)، تهران: نگاه، ۱۳۸۶.
  • گ‍ف‍ت‌آم‍ده‍ای‍ی در ادب‍ی‍ات، ت‍ه‍ران: ن‍گ‍اه، ۱۳۸۶.
  • چند کاوش در سیاست و جامعه، تهران: گل‌آذین، ۱۳۹۴.
  • منش روشنفکری، تهران: گل‌آذین، ۱۳۹۶.