۱۳۹۵ آذر ۱۷, چهارشنبه

نیلوفر کبود


مرگ کاکلی

دردنج جای جنگل، مانند روز پیش
هرگوشه ئی می آورد، از صبحدم خبر
وزخنده های تلخ دلش رنگ می برد
نیلوفرکبود که پیچیده با « مَجر».
مانند روز پیش هوا ایستاده سرد
اندک نسیم اگرندود، وردویده ست
برروی سنگ خارا مرده ست کاکلی
چون نقشه ئی که شبنم ازاو کشیده ست.
بیهوده مانده ست ازاو چشم نیم باز
بیهوده تافته ست در او نور چون به سنگ
با هر نوای خوش چو درنگی به کار داشت
اینک پس نواش تن آورده زو درنگ.
درمدفن نوایش ازهوش رفته ست
بعد از بسی زمان که بود گوش هوش
یاد نوای صبحش بر جای با هوا
می گیرد آن نوا را خاموشی ئی به گوش.
نگرفته ست آبی از آبی تکان ولیک
« مازو»ی پیرکرده سراز رخنه ئی بدر
مانند روز پیش یک آرام « میمرز»
پر برگ شاخه ایش به سنگی نهاده سر.                  

اردیبهشت ماه سال۱۳۲۸

شعر نیما یوشیج، صدا شراگیم یوشیج، http://www.nimayoushij.com/poetry38.html

۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

آهنگ عزا


ساعت ها را از کار بیندازید ، تلفن ها را قطع کنید
سگ ها را از پارس کردن بازدارید
پیانوها را ساکت کنید
و با نوای طبلی خاموش تابوت را برون آرید
و بگذارید سوگواران بیایند

بگذارید طیاره ها حلقه زنان بر فراز بنالند
و به دود بر آسمان بنویسند این پیام را که او مرده است...

به گرد گردن های سپید کبوتران پاپیون های تور بیندازید
بگذارید پلیس ها دست کش های سیاه کتان شان را بپوشند

او شمال من بود، جنوب من بود، غرب و شرق من بود،
هفته ی کاری من و جمعه ی تعطیل من
ماه من
مهتاب من
حرف من
آواز من...
فکر میکردم عشق تا ابد می پاید اما بر خطا بودم...

حالا ستاره ها خریداری ندارند همه را واگذارید
ماه را در گنجه پنهان کنید و خورشید را برچینید
دریا را دور بپاشید و جنگل را جارو کنید
چرا که اکنون هیچ سودی ندارد...

شعر ویستان هیو اودن؛ صدای احمدرضا احمدی؛ موسیقی میلاد موحدی

۱۳۹۵ آذر ۱۲, جمعه

حالا چی؟

حالا چی ژوزه؟
 مهمونی تموم شده
 چراغا خاموش ان
 ملت رفتن
 شب، سرد شده
 حالا چی ژوزه؟
 حالا چی - هی تو-؟
 تو که بی‌نامی
 و بقیه رو دست می‌اندازی
 تو که شعر می‌نویسی
 عاشق می‌شی شکوه می‌کنی
 حالا چی ژوزه؟
زن نداری
 حرفی نداری
 عشقی نداری
 شب سرد شده
 و همه‌چی تموم شده
 و همه‌چی غیب شده
 و همه‌چی خراب شده
 حالا چی ژوزه؟
حالا چی ژوزه؟
 حرفای دل‌نشینت
 لحظه‌های تب و تابت
 عیش‌ونوشت
 کتاب‌خونه‌ت
 معدن طلات
 چمدون شیشه‌ایت
 ناسازگاریت
 کینه‌ت...
 حالا چی؟
کلیدی تو دستت
 می‌خوای در رو وا کنی
 این‌جا که دری نیست
 تو دریا نمی‌ری
 اما دریا هم خشکیده
 می‌خوای بری مینیاس
 مینیاسی دیگه نیست
 ژوزه؛ حالا چی؟
اگر تونستی بخواب
 اگر تونستی خسته شو
 اگر تونستی بمیر
 اما تو نمی‌میری
 تو سگ‌جونی ژوزه
 تنها تو تاریکی
 مث یه چهارپای وحشی
 بی‌هیچ خدا-پیغمبری
 حتی بدون یک دیوار
 که بتونی به‌ش تکیه بدی
 بی‌اسب سیاهی
 که بتازونیش
 تو کوچ می‌کنی ژوزه
 به کجا ژوزه؟

شعر کارلوس دروموند د آندراده؛ برگردان محمدرضا فرزاد؛ صدای احمدرضا احمدی؛ موسیقی میلاد موحدی؛ بر اساس ترانه محلی مکزیکی لا یورونا