زیر چتر
کزکرده سکوت میکنی و برف
دانهدانه میآید
و با خسخسی آرام مینشیند
بر بام کوچک چترت
و بر بامهای بسیار
و تو
دلگیر و تنها
راه میافتی از ایستگاه و دور میشوی
با شعر تلخی که میخوانی
زیر بام کوچک چترت
میروی و خانهها میمانند
با بامهای برفی بسیار
دیوارها میمانند
و درختان برفی بسیار
آدمها میروند و میآیند
با چترهای سنگین و سپید
کزکرده سکوت میکنی و برف
دانهدانه میآید
و با خسخسی آرام مینشیند
بر بام کوچک چترت
و بر بامهای بسیار
و تو
دلگیر و تنها
راه میافتی از ایستگاه و دور میشوی
با شعر تلخی که میخوانی
زیر بام کوچک چترت
میروی و خانهها میمانند
با بامهای برفی بسیار
دیوارها میمانند
و درختان برفی بسیار
آدمها میروند و میآیند
با چترهای سنگین و سپید
و شعر تلخی که میخوانند
زیر بام چترهاشان
و شهر
تا انتها برف
برف
برف.
زیر بام چترهاشان
و شهر
تا انتها برف
برف
برف.
مسیح، هیوا. کسی زیر چتر و سکوت جهان میگفت: همچنان؛ تا نمی دانم چه وقت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر