۱۳۹۶ مهر ۱۸, سه‌شنبه

تاریخ در ترازو

خواندن تاریخ در ترازو از دکتر عبدالحسین زرین‌کوب رویدادی یگانه بود.

یکی اینکه کتاب را سواره در متروهای تهران به پایان بردم که شوری داشت یادآور روزگار رفته. این شور ناگزیر در تقابل بود با آنچه در متروها می‌بینیم از سر در گوشی همراه داشتن مردم امروز که گاهی هم همراه بود با گوش به رسانه‌ها داشتن آنان و استاد نوشته بود:
"مورخی را می شناختم که تحقیقات وی با تاریخ معاصر و عصر جدید مربوط نبود با اینهمه از مطالعه جراید، شنیدن رادیو، و دیدن تلویزیون بشدت اجتناب می کرد. وقتی از وی سبب پرسیدم، گفت انس گرفتن با آنچه خلاف واقع است حساسیت مورخ را در مورد واقعیات می کاهد و آنکه عادت کرده باشد که به تبلیغات آوازه گران به عنوان واقعیت بنگرد طبعش چنان حساس و دقیق نخواهد ماند که اکاذیب راویان گذشته را بمجرد اولین برخورد رد کند - و یا لامحاله در قبول آنها دچار تردید شود."
و آنچه امروز در دروغ‌بافی‌های مرورگرهای تارنمای جهانی بر اساس سلیقه‌ی کاربران خویش می‌بینیم امر تازه‌ای نبوده و نیست که:
"...تبعیت کورکورانه از اقوال کسانی که مردم عادت کرده اند سخنان آنها را بمنزله ی حجت بشمارند در واقع پرستش چیزیست که بیکن آن را بتهای نمایشی می خواند و مایه ی خطاهای بسیار. این پندارها که منشا بیشترین خطاهای انسان است سرچشمه هایی است که باید آنها را کور کرد. برای مورخ هیچ چیز خطاانگیزتر از آن نیست که تسلیم تمایلاتی شود که انسان را وا می دارد آنچه را از پیش تصدیق کرده است مسلم بپندارد و در اسناد و مدارک خویش دنبال چیزهایی بگردد تا آن را تایید کند یا آنکه چیزی را قبلا ناممکن فرض کند و در بین مدارک و اسناد خویش دنبال چیزهایی بگردد که وقوع آن چیز را ناممکن جلوه دهد."
پس پیشینه‌ی این دروغ را در روش‌های کشف حقیقت جستجو می‌کند:
"تبعیت از اصل مرجعیت اگر در قدیم نویسنده تاریخ را به نقل روایات در باب معجزات و کرامات وا می داشت یا محدث را مجبور می داشت در حدیث فقط به نقد اسناد اکتفا کند و در باب متن به نقد دقیق نپردازد امروز مورخ را با دشواریهای تازه مواجه می دارد که به تعبیر ماکس نورداو (1923-1849) نویسنده یهودی مجارستان، آنها را می توان دروغهای قراردادی انسانیت متمدن نام نهاد."
دانش کم مانند دکتر زرین‌کوب را می‌توان در اشارات وی به تاریخِ تاریخ‌نگاری دریافت که خود آمیخته با جسارتی غریب است:
"ابن الراوندی که آزاداندیشی معتزله را تا سرحد زندقه کشید در قرن سوم هجری با جسارت غریبی فکر معجزه را نفی کرد...با اینهمه اولین مورخ که در یک تاریخ عمومی خود را از توجیه خوارق در تاریخ مستغنی یافت یک حکیم مسلمان بود - ابوعلی مسکویه... در اروپا فقط از عهد اسپی نوزا بود که فکر معجزه بطور جدی مورد بررسی انتقادی شد - تقریبا هشتصد سال بعد از ابن الراوندی."
یا:
"این گونه تواریخ دسته جمعی تا حدی تحقق همان طرح کهنه بود که هفتصد سال قبل در تالیف جامع التواریخ رشیدی از خاطر رشید الدین فضل الله مورخ ایرانی نیز گدشته بود."
و بعد همین رد را با شوق در ایران باستان پی می‌گیرد که:
"کتیبه ی داریوش که لحن کاملا ایرانی دارد معرف یک گریز صادقانه است از دروغ."

مهم آنکه سال‌ها گذشته بود از آخرین کتابی که از وی خوانده بودم و ماه‌ها بود که پرداخته بودم به کارهای روز و داستان‌های نوتر در ادبیات و قلم‌اش شگفت‌زده کرده بود مرا از استواری و پالایش در سنجه با هر آنچه نو می‌نمود در قلم دیگران، برای نمونه در این عبارت‌پردازی زیبا برای "چسب و قیچی" که هنوز کمتر نویسنده‌ای از آن استفاده می‌کند:
"... افراط در همین شیوه بود که کار بعضی از تاریخنویسان معاصر ما را تبدیل کرده است به نوعی تاریخنویسی با چسب و قیچی."

دیگر آنکه نویسنده اول و آخر این شاهنامه‌ی انسانی را گفته است با اینکه هنوز بسیاری از باورش سر می‌زنند:
"آنچه قرنها در شرق بین اقوام آریایی با اقوام سامی یا بین تاتار و تاجیک رفت، آنجه در چین و هند جنگ را یکچند همچون سنتی مقدس کرد، آنچه در غرب بین اقوان نرمان و ژرمن و لاتین واقع شد، جنگهای سوئد و روسیه، جنگهای انگلستان و فرانسه، جنگهای سی ساله، جنگهای صدساله، جنگهای مربوط به تخت و تاج اسپانیا، جنگهای مربوط به مستعمرات، جنگهایی که در امریکا و افریقا با بومیها شد و در تمام آنها هدف واقعی - نه آنچه جنگ به "نام" آن می شد - ارضاء هوسهای تجاوزجویانه بود نیز داستان دراز دارد و هیچیک از آنها نیست که شاهدی بر وجود یک درنده پنهانی - اما نیمه جان - در درون انسان متمدن عرضه نکند."
"...تجربه دو جنگ اخیر بین الملل، تجربه هیروشیما  ویتنام که همه مربوط به قرن حاضرست نشان می دهد که هنوز کمترین بهانه یی می تواند این رنگ و جلای تمدن و اخلاق را از روی سطح وجدان انسان امروز پاک کند و او را به درنده خویی انسانهای عهد غار که از آن چندان دور نیست بازگرداند و به قول رنه گروسه کافی است سطح وجود انسان متمدن را بخراشید تا انسان حجر قدیم از آن بیرون بیاید."
ما را گزیری نیست از این رویه که:
"... مبنای جامعه نه بر آرمان انسانی بلکه بر روی سرشت اوست."
"کتاب ویکو بنام اصول یک علم جدید در واقع بنیان فلسفه تاریخ جدید محسوب است... بموجب نظریه وی که بیک وجه یادآور قانون حالات سه گانه اگوست کنت (1793-1857) هم هست هر قومی در مدارج سیر خویش می بایست از سه مرحله متوالی بگذرد: ربانی، قهرمانی، و انسانی. این سه مرحله بترتیب با مراحل سه گانه حیات انسان: کودکی، جوانی، و کهولت، مطابفت دارند."

همچنین است اشارات وی به آنچه ما مسئله‌ی روز می‌دانیم با وجود آن همه پیشینه در تاریخ بشر:
"هنوز برای یک مورخ اروپایی هنگام قضاوت در برخورد شرق و غرب بندرت ممکن است اعماق وجدان بکلی از تعصب قومی و نژادی خالی بماند."
و اینکه:
"برای قوم یهود گویی تمام جریان تاریخ جز این هدفی ندارد که یهوه می خواهد فرصتی بیابد تا قوم خویش را تعلیم، تشویق، یا نتبیه کند."

دکتر زرین‌کوب تاریخِ تاریخ را در تحلیلی زیبا و مستند به ما می‌نمایاند:
"برای انسان امروز ظاهرا مساله این است که تاریخ را در چه مسیر باید انداخت. در صورتیکه انسان دیروز غالبا مساله را اینطور مطرح می کرد که تاریخ را چکونه باید تحمل کرد."
و این زیبای پیر را چنین از زبان دیگران می‌سراید:
"... نبونید آخرین پادشاه کلده که خودش در قرن ششم قبل از میلاد می زیست از کشف گذشته های دور با شوق و لذت یاد می کرد چنانکه وی این نکته را که نرام سین پسر سارگون سی و دو قرن پیش می زیسته است با شوق و لذتی یاد می کند که یادآور کشف یک باستانشناس پر حرارت امروز است و اومستد به همین نکته نظر دارد که با اشارت به عصر نبونید و کورش می گوید وقتی کورش در 539 ه.ق. وارد بابل شد دنیا کهنه بود و مهمتر آنکه خود آن از کهنگی خویش خبر نیز داشت."

زرین‌کوب، عبدالحسین. تاریخ در ترازو. تهران: امیرکبیر. ۱۳۶۲.

هیچ نظری موجود نیست: