فکر کنید با سامانه ای کار می کنید که خروجی اش پاسخ دوگانه دارد، مثلا آری و نه، بالا و پایین، مثبت و منفی، و مانند آن. تو بگو یک دستگاه را آزمایش می کنی و نتیجه گاهی بالاتر و گاهی پایین تر از حد میانه است. کلی و نصفی می شود درباره این نتایج حرف زد و میانگین و انحراف آماری آنها را اندازه گرفت و گفت که هر بار چقدر بالاتر یا پایین تر بوده اند. اما یک راه سرانگشتی برای سردرآوردن از کار دستگاه این است که بشماریم چند بار پاسخ یک سو گرفته ایم. احتمال یک پاسخ یک سویه پنجاه در صد است یا نیم، دو پاسخ یک چهارم، و مانند آن تا جایی که مثلا احتمال هفت بار نتیجه ی زیر خطر،واکنش منفی، یا پاسخ نه می شود زیر یک درصد، و احتمال ده بارش می شود زیر یک در هزار. در اینجا اگر رواداری یقین شما نود و نه درصد یا نود و نه و نه دهم درصد باشد می توانید درنگ کنید و بگویید چیزی در این میان درست کار نمی کند. به عبارت دیگر خوشبینی یک درصدی و یک دهم درصدی هم دیگر جواب نمی دهد، حتی اگر کسانی بیایند و نتایج میانه و انحراف را پیش رو بیاورند و ادعا کنند که کارکرد سامانه در مجموع چنین و چنین بوده است. نتیجه اینکه هر رواداشتی حدی دارد و جایی باید پذیرفت که مشکلی وجود دارد و باید کاری کرد. درست در همین زمان هاست که سفسطه گرانی پیدا می شوند و می گویند که بر اساس علم آمار و احتمال، برآورد رویدادهای آینده از تاریخچه رویکرد آنها در گذشته پیروی نمی کند. یعنی هر بار که یک سکه را بالا بیندازی احتمال شیر یا خط اش نیم است و کاری به این ندارد که مثلا تا حالا هفت بار خط آمده و این بار احتمال شیر بیشتر است. این همان ترفندی است که قمارخانه ها برای کشاندن افراد به پای میز قمار و نگاه داشتن شان در پای میز تا سر حد ورشکستگی به کار می گیرند. پاسخ این ادعا این است که اگر سکه ای هفت بار خط بیاید، باید در بیطرف بودن آزمایش شک کرد. در واقع آنچه مورد پرسش واقع می شود علم احتمال نیست، درستی و راستی ابزار و روش آزمون است.
حالا این حکایت ماست، تو بگو راه و روش زندگی مان که همه اش یک جور نتیجه می دهد و باز از دست نمی نهیم اش، یا سرنوشت انتخابات کشورمان که همه اش به یک روی سکه می گردد و باز چشم به گردش همان چرخ داریم، یا هر کار دیگری که هر روز تکرارش می کنیم و انتظار داریم نتیجه ی دیگری بدهد. جایی باید درنگ کرد و اندیشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر