۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

چون زنده هستیم

ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر، چون زنده هستیم. جوامع بشری به هر دستاویزی چنگ می زنند تا آدم ها را در مسیر زندگی نگاهدارند. ادیان ما را از داغ و درفش جاودانی پرهیز می دهند و قوانین مدنی خودکشی را از جرایم می شمارند. حتی می توان برای این ترس نهادینه از برهان های تکاملی داروین بهره جست و خودکشی را در تضاد با اصل تولید مثل و بقا شمرد. پزشکان، روانشناسان و جامعه شناسان پا را از این هم فراتر نهاده مجموعه ای از تحلیل ها و نظریه ها ی موافق و مخالف را برای ردیابی انگیزه های خودکشی ارایه می کنند. اندیشه های موافق اغلب برآزادی های فردی تاکید می ورزند و اندیشه های مخالف اغلب خودکشی را نتیجه ی نابسمانی های ذهنی ای می دانند که خود می توانند ریشه در بسیاری نابسامانی های اجتماعی، فرهنگی، و روانی دیگر داشته باشند. گروه مخالف از نتیجه ی این تحلیل ها چنین برداشت می کنند که فرد نابسامان حق سلب حیات از خود را ندارد. به بیان دیگر آزادی فردی دیگران را بر اساس تحلیل های خود محدود می کنند، درست همان که پیروان ادیان و قانونگزاران حکومتی در هزاره های پیشین کرده اند. پس دور از ذهن نیست اگر ادعا کنیم ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر، و مایلیم برای ترس مان توجیه اخلاقی و علمی و مذهبی بیافرینیم.

خودکشی دیگران به ما یادآوری می کند که کسانی از ما و جهان ما، و از بودن و زیستن در اجتماع ما دلخوش نیستند. ما که هرگز قادر به تغییر خود و جامعه ی خود نیستیم، اصرار داریم به دیگران بقبولانیم که آنچه هست باید تاب آورده شود. اصرار داریم که هیچکس حق پیاده شدن زودهنگام را ندارد، اگر چه که هیچ تعریفی برای زود و دیر وجود ندارد. شکنجه گرانی را می مانیم که شکار خود را با احتیاط وسواس آمیزی زنده می خواهند. زندانبانانی هستیم که اصرار داریم زندانی بیمار محکوم به اعدام مان پیش از موعد مقرر بهبودی کامل پیدا کرده باشد، حتی وقتی دارویی و درمانی در کار نیست. همه برای این که ما از مرگ می ترسیم و از خودکشی بیشتر.

اما ما فراموش می کنیم که جزمعدود بیمارانی که ناتوانی جسمانی شان آنان را برای مرگ نیازمند شکنجه گران شان می کند، دیگران نیازی به مجوز ما برای خودکشی ندارند. همه یک دم است و دیگر هیچ. اگر که فرصتی فراهم است، فرصتی ست برای تغییر، چون زنده هستیم، یا شاید فرصتی برای آنکه دیگر از مرگ نترسیم و از خودکشی نیز، چون به هر حال خواهیم مرد.

هیچ نظری موجود نیست: