۱۳۹۹ خرداد ۶, سه‌شنبه

آینده تا ابد


"آینده، ترسناک است رییس. بدتر این که معلوم نیست کی است و کجاست؟ کسی نمی‎داند این جا، همین جای عمرش که می‎گذراند آینده است، یا بعدترش که می‎شود آینده. حتی شاید رد شده باشد. شاید آینده‎ی آدم آمده باشد و گذشته باشد و حالی آدم نشده باشد.
...
به آن‎جا که برسی رییس، به آن‎جا که منتظر هیچ چیزی نباشی، یا بدتر، منتظر یک چیز باشی فقط، جاشوی محتضر متوهمی شده‎ای که به جای لنج، کاناپه‎ی زه در رفته‎ی زیر ماتحتش را به اقیانوس وسیع کاشی‎های یخ کرده‎ی خالی‎اش انداخته و دیگر هیچ کاری ندارد جز این که به بوی ماهی‎های مرده‎ی اطرافش عادت کند و خودش را سالار یکه‎ی اقیانوسی بداند که روی هیچ نقشه‎ای، هیچ وقت ثبت نشده. ثابت. آواره تا ابد. بی هیچ نشانی از بادی که از هر کجا بوزد. تا ابدالآباد.
...
صورت آدم ها را می‎بینی که دور و برت ورجلا می‎زنند که بمانی، که نروی، ولی هم آن‎ها و هم خودت، می‎دانید که کار تمام شده و از سی ثانیه یا دو دقیقه‎ی دیگر، دنیا بدون تو سرپاست و مویی هم از سر چرخ کم نمی‎شود. درد نکشی شاید. مسئله درد نیست. حسد رییس. مسئله، حسد است. فصل ها می‎روند و می‎آیند..."

بقایی، بهرنگ. مدار بدون باد. تهران: چشمه، ۱۳۹۵.




هیچ نظری موجود نیست: