۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

آهنگ عزا


ساعت ها را از کار بیندازید ، تلفن ها را قطع کنید
سگ ها را از پارس کردن بازدارید
پیانوها را ساکت کنید
و با نوای طبلی خاموش تابوت را برون آرید
و بگذارید سوگواران بیایند

بگذارید طیاره ها حلقه زنان بر فراز بنالند
و به دود بر آسمان بنویسند این پیام را که او مرده است...

به گرد گردن های سپید کبوتران پاپیون های تور بیندازید
بگذارید پلیس ها دست کش های سیاه کتان شان را بپوشند

او شمال من بود، جنوب من بود، غرب و شرق من بود،
هفته ی کاری من و جمعه ی تعطیل من
ماه من
مهتاب من
حرف من
آواز من...
فکر میکردم عشق تا ابد می پاید اما بر خطا بودم...

حالا ستاره ها خریداری ندارند همه را واگذارید
ماه را در گنجه پنهان کنید و خورشید را برچینید
دریا را دور بپاشید و جنگل را جارو کنید
چرا که اکنون هیچ سودی ندارد...

شعر ویستان هیو اودن؛ صدای احمدرضا احمدی؛ موسیقی میلاد موحدی

هیچ نظری موجود نیست: