سخن گفتن با آن طرفی ها ممکن نیست. اصلا همین عبارت آن طرفی ها مشکل ایجاد می کند. اول از همه باید خیال آدم های آن طرف خیابان را راحت کنم که اصلا منظورم آنها نیستند. چون در غیر این صورت از فکر اینکه این خارجی لهجه دار- که نامش را نمی شود تلفظ کرد و پرچم آمریکا هم از سر چاپلوسی یا ترس بر سر درشان نیست - ممکن است به آنها نگاه کند برآشفته خواهند شد و شاید حتی به اداره امنیت ملی زنگ بزنند. یا اگر خیلی ماجراجو باشند خودشان با لبخند سعی کنند سر از کار این خارجی ها سر در آورند و مطمئن شوند که این طور آدم ها نتوانسته اند از سد نژادپرستی ها بگذرند و کاره ای باشند. بعد باید خیال آدم هایی را راحت کنم که آن طرف شهر زندگی می کنند و حالا ممکن است فکر کنند که باید کار و زندگی و گرفتاری شان را برای کسی آن طرف شهر رها کنند. بدیهی است که آدم نمی تواند انتظار داشته باشد کسی برنامه ی زندگی ماشینی اش را حتی برای مدتی کوتاه متوقف کند یا مثلا تغییری در آن بدهد که باعث نوعی کاهش درآمد یا پس انداز بازنشستگی شود. اینها را که رفع و رجوع کنم باید پاسخ دوستان و آشنایان مقیم ایران یا کشورهای دیگر را بدهم که حتما خودشان را آن طرفی می دانند. البته بعضی هم خودشان را این طرفی و من را آن طرفی می دانند، این بستگی به میزان حرمت نفس دارد و نوع تفکرشان راجع به مقوله ی فرنگ و فرنگ نشینان. آنهایی که مقیم کشورهای دیگرند حتما به بدبختی ها و دربه دری هایشان فکر می کنند و اینکه مگر با این همه فاصله و دوری چه کاری از دستشان برای این طرف یا آن طرف بر می آید. اما آنهایی که مقیم ایران هستند حتما به بدبختی ها و در به دری هایشان فکر می کنند و اینکه مگر با این همه فاصله و دوری چه کاری از دستشان برای این طرف یا آن طرف بر می آید. هر دو هم فکر می کنند که آدمی که آن طرف نشسته است اصلا چرا می خواهد وقتش را با این طرف صرف کند، وقتی باید به فکر درآمد بیشتر باشد و زندگی آن طرفی تر. خیال همه ی اینها که راحت شد تازه رسیده ایم همانجا که بودیم، سخن گفتن با آن طرفی ها ممکن نیست. آنها رفته اند. فرقی هم نمی کند که از رفتن شان چندین سال گذشته است یا همین دیروز رفته اند. دیر است برای هر حرف و سخن. همین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر