۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

هندوراس - درآمد

از هواپیما که می آیی داخل سالن حضور پلیس را احساس می کنی. پرسش های معمول به سبک آمریکایی، از کجا می آیی، برای چه می آیی، کجا می روی و این حرف ها. بهترین پاسخ گردشگری ست تا دست از سرت بردارند. ولی نگاه پلیس ها رهایت نمی کند. پایین که می آیی ارزخرها می آیند سراغت با دسته های اسکناس. و اینها می گذرد تا از فرودگاه بزنی بیرون. حالا وسط پایتختی، جایی مثل زورآباد کرج، فقط بزرگتر. تابلوهای تبلیغاتی اغذیه فروشی های آمریکایی، مک دانلد و مزخرفاتی جز آن، و خودروهای پلیس، گاهی وانت باری با چندین پلیس مسلح در آن، چشمگیرترین مناظر بیرون اند. چشمت که به نور عادت کند، کم کم شعارهای روی دیوار را می بینی که هنوز رویش رنگ نپاشیده اند، و اتوبوس های شخصی مسافربر که اتوبوس دست دوم های مدارس آمریکایی هستند، و باز هم پلیس، سه مسلح بر در هر بانک.
فکر می کنم شاید خیابان های تهران هم بعد از کودتای سی و دو همین حال و هوا را داشته اند، چنان که م. امید سرود: آب ها از آسیا افتاده است، دارها برچیده خون ها شسته اند. از پایتخت می زنیم بیرون به سوی دهی از توابع شهری دور از مرکز در استانی پرت.

هیچ نظری موجود نیست: