۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

یادداشت های داوری به سبک آمریکایی


افتخار دادگستری آمریکا به داشتن هیات منصفه است. یعنی تعیین حکم برائت یا مجرمیت با دوازده نفر از شهروندان بدون سابقه کیفری است که تصادفی انتخاب می شوند. خوب است نه؟ اگر از دور نگاه کنیم حتما خوب است، به ویژه در تقابل با دادگاه های وطنی که دست کم دادستان و قاضی اش یک نفرند. اما تجربه ی حضور در هیات منصفه چیز دیگری است، به ویژه آنکه مکرر شود.

اول اینکه آنچه دادگاه به اعضای هیات منصفه می پردازد به زحمت پول نهار و رفت و آمد را می پردازد، و کارفرمایان پول پرست آمریکایی هم حاضر نیستند حقوق مستخدمین خود را طول حضور در دادگاه بپردازند. بنابراین بدیهی است که هر شهروند آمریکایی، به جز دولتی ها که به هر حال مواجب شان می رسد، تمام تلاش خود را می کند تا از زیر این بار اجباری فرار کند. آنها که دیگر بهانه ای برای فرار و یا عقب انداختن چندباره وظیفه ی شهروندی ندارند دسته دسته به حضور قاضی فرستاده می شوند تا صلاحیت شان برای حضور بررسی شود. بدیهی است که اگر شهروندی هر یک از مستخدمین دادگاه یا متهم یا شاکی را بشناسد از حضور منع می شود. گام بعدی ابراز اطمینان از این است که شهروند داوطلبیده شده عادل و بی طرف است و به دلیل تجارب خوب یا بد زندگی اش از طرف خاصی جانبداری نمی کند. ادعا این است که شخص باید بر اساس قانون و معیاری که قاضی تعیین می کند تصمیم بگیرد، نه بر اساس نظر شخصی. در همینجا وکلا و قضات و نیروهای پلیس و فیلسوفان و فعالان سیاسی و اجتماعی و تمام آنهایی که چنین موجوداتی در میان خانواده و دوستان خود دارند در معرض مرخص شدن از خدمت قرار می گیرند. جالب است که رفقای طرفدار اعتراضات مسالمت آمیز هم با پیروی صددرصد از قانون، و شاید برای رهایی از بیگاری، به قاضی اعتراف می کنند که با قوانین یا با پلیس چندان همراه نیستند و بهتر است اینجا نباشند. بنابراین می توانید حدس بزنید چه کسانی می مانند. اگر هم کسی با زبان خوش مقر نیاید که چنین نظراتی دارد، وکیل مدافع و دادستان حق دارند بر اساس پرسش هایی که از ایشان می کنند و پاسخ هایی که می گیرند هر کس را که نمی خواهند، تا تعداد مشخصی، از هیات منصفه برانند. حالا تصور بفرمایید دادگاهی که قاضی و وکیل و دادستان و منشی و محافظ و ماشین نویس اش همه سفیدند و متهم البته سیاه پوست است. دادستان زور می زند تا همه ی رنگین پوستان را از سر باز کند و وکیل مدافع در به در دنبال این است که دو تا همراه پیدا کند. و هر دو سعی می کنند افرادی با کمترین میزان تحصیلات و روشنگری را روی نیمکت بنشانند تا بتوانند داستان های خود را راحت تر به آنان غالب کنند. همه هم ادعا می کنند که هیات منصفه بی طرف است. دست آخر ابله ترین ترکیب ممکن از شهروندان داوطلب روی نیمکت می روند، بلا نسبت آژند.

بعد نوبت کیفرخواست است، متنی سرهم بندی شده که در طول بازپرسی معلوم می شود از سر بی حوصلگی تنظیم شده است، شاهدان دروغگو که حتی وقت نکرده اند پرسش و پاسخ ها را مرور کنند، افسران پلیس که یک گزارش ساده را نتوانسته اند تنظیم کنند، و وکیل مدافع تسخیری که اصلا حوصله نکرده شاهدی برای متهم پیدا کند. سر آخر هم قاضی همه چیز را می دهد دست هیات منصفه تا حکم را تعیین کنند. البته تعیین کیفر با قاضی خواهد بود و اصلا هیات منصفه حق ندارد بداند حد و حدود کیفر چیست. تازه وقتی مباحثه هیات منصفه آغاز می شود می فهمی که عجب بلبشویی است، گروهی از همان آغاز دادگاه با شنیدن کیفرخواست تصمیم بر مجرمیت گرفته اند چون گمان نمی کنند کسی که کارش به دادگاه کشیده شده بی گناه باشد. اصلا مگر می شود پلیس آدم بی گناه را دستگیر کند. از سوی دیگر شتاب دارند هر چه سریعتر بروند سر خانه و زندگی شان، پس بهتر است زودتر رای مان را بدهیم و برویم پی کارمان. اگر اکثریت هیات منصفه سفید باشند که دیگر تکلیف رنگین پوستان و مهاجران معلوم است، هرگونه شک و شبهه در شهادت پلیس یا متن کیفرخواست به نادانی و بی اعتمادی به حکومت تعبیر می شود. گروه اکثریت در طول مباحثات به این فکر می کنند که چه چیزی باعث شده است که این گروه اندک هنوز حکم مجرمیت را نداده اند، مذهب شان است، ملیت شان، زبان شان یا چیز دیگر. آنچه به ذهن معلول شان خطور نمی کند اصل برائتی است که در قانون آمریکاست و قاضی و وکیل مدافع خودشان را جر داده اند تا آنرا به شهروندان حالی کنند. خیلی متهم شانس بیاورد، هیات منصفه با پافشاری اقلیت به بن بست می رسد و شاید اصلا محاکمه با هیات دیگری تکرار شود. اگر هم متهم محکوم شود که تکلیف کیفرش با قاضی است که بر اساس تیرگی رنگ پوستش تعیین خواهد شد. اعضای هیات منصفه هم می روند پی کارشان تا سالی دیگر و پرونده ای دیگر.

تنها برتری هیات منصفه امکانی است که برای حضور آزاداندیشان در نیمکت دادگاه ها فراهم می شود تا بتوانند یک تنه جلوی بیداد را بگیرند. بهره گیری از این برتری نیازمند هشیاری و زیرکی نیروهای فعال اجتماعی است تا از هفت خوان سانسور و تصفیه های نژادی، اجتماعی، و مذهبی بگذرند، وگرنه آمریکا کشور زندان ها باقی خواهد ماند.

هیچ نظری موجود نیست: