۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

کرانه های رواداری خشونت

نگاشت جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت آمیز (دکتر آرش نراقی) پاسخی به انگاره های روز درباره چالش های خشونت گریز است. این انگاره ها در چند دهه ی گذشته بر پایه برداشت های نادرست و دست کاری شده از تاریخ جنبش های مردمی هند و آفریقای جنوبی رو آمده اند (نک. پیترگلدرلوس). دولت های زورمدار با پشتیبانی از چنین انگیزه هایی به سرکوب چالش های فراگیر پرداخته اند. چالش های فراگیر توانایی بهره گیری از شیوه های گوناگون را برای توده های مردم در بسترهای گوناگون سیاسی اجتماعی فراهم می کنند. بدیهی است چالش های فراگیر می توانند خشونت پروا باشند، ولی خشونت گریز نیستند. دستاورد بنیادین نگاشت یاد شده پرتو افکندن بر راه گذر از چالش خشونت گریز به چالش فراگیر است. دستمایه ی این گذر آگاهی بر بنیادهای اخلاقی نگاهبانی از منش انسانی در برابر خشونت است. و گسترش این آگاهی ما را بسی فراتر خواهد برد. ولی تا همین جا می توان و باید از جنبش های مسلحانه ی مردم فلسطین، صحرا و چیاپاس بر پایه ی بنیادهای اخلاقی دفاع کرد. همچنین باید با دید باز به تاریخ جنبش های مسلحانه در کوبا، ال سالوادور، ایرلند، باسک، فیلیپین، ایران و جز آن نگریست و دستاوردهای آن را از تحریف سامان یافته دولت های زورمدار نگاه داشت. و نیز باید امیدوار بود بومیان و سیاهان آمریکا، و نیز مردم هاوایی، گواتمالا، گرانادا، پاناما، عراق، هاییتی، افغانستان، مکزیک، شیلی و بسیاری دیگر حقوق از دست رفته خود را از راه چالش های فراگیر بازپس گیرند. این امید ما را به گام دیگری رهنمون می کند. این گام در گسترش بحث جایگاه اخلاقی خشونت باور داشتن به این اندیشه است که خشونت تنها در آسیب های بدنی با نمودهای آنی، چون خونریزی، پدیدار نمی شود. روش های سرکوب، کنترل و بهره کشی از توده های مردم در دهه های پس از جنگ جهانی دوم گسترش بی پیشینه ای یافته اند. گروه های حاکم در کشورهای مردم سالارنما با در اختیار گرفتن ابزارهای اساسی مانند رسانه ها مردم سالاری را از ریشه برکنده اند و آن را با صورتکی از انتخابات فرمایشی که قدرت را در میان خودشان دست به دست می کند جایگزین کرده اند. دولت های فاشیست با کنترل مطلق و سرمایه محور نهادهای قانون گذار و دادگستری انحصار خشونت را به سازمان های پلیسی سپرده اند تا هر جنبش خرد را در بدو جوانه زنی از بین ببرند. بنابراین جای شگفتی نیست اگر برای نمونه شهروند آمریکایی دریابد در طول چند دهه حکومت نو محافظه کاران (چه دمکرات و چه جمهوری خواه) حقوق مدنی خود را از دست داده است، به حریم خصوصی اش تعرض شده است، فقیرتر شده است، آسیب های روانی گونه گون را تحمل کرده است، هر لحظه می تواند هدف خشونت پلیسی باشد که پاسخگو نیست، و احتمال پیروزی اش در برابر حکومتی که پاسخگو نیست روز به روز کمتر شده است. در چنین بستری از خشونت دولتی، اگرچه که در کاغذهای رنگین بسته بندی شده باشد، جایگاه اخلاقی چالش فراگیر مردمی روشن است. جای شگفتی نیست که تمام توان دستگاه های امنیتی غربی بر سرکوب چالش های فراگیر و خشن انباره شده است و رسانه های گروهی وابسته را به ترویج چالش های خشونت گریزی خوانده اند که آرشی نخواهند داشت. در چنین فضایی حکومت می تواند زمان بیشتری برای تسلط مطلق بخرد. تسلط مطلق هنگامی فراهم می آید که نهادهای آموزشی بتوانند ریشه های مقاومت را در تمامی لایه های جامعه از بین ببرند و مردم از بدو کودکی تا دم مرگ خیال کنند حکومتی مردم سالار دارند. بدیهی است حکومت به خود حق می دهد هر وقت و هر جا از خشونت استفاده کند تا در جریان محو کرامت انسانی خللی وارد نشود. (آنچه امروز در هندوراس مشاهده می کنیم نمونه ای از چنین برخوردی است که پیشتر در هاوایی، نیکاراگوئه، فیلیپین، مکزیک و حتی شیلی دیده شده است. هنگامی که دستگاه های امنیتی آمریکا احساس می کنند کنترل اوضاع در هندوراس از دست رفته است دست به کودتای نظامی می زنند و با برپایی انتخابات فرمایش و گذاردن صورتک مردمسالاری خشونت را باز به انحصار نیروهای دولتی در می آورند، به این امید که پس از دوره ی گذار اندیشه و روح مردم هندوراس از باور به کرامت انسانی شان خالی شود، و بدون دخالت پلیس به نیروهای وابسته به آمریکا رای دهند.) بدیهی است تدارک مبارزه مسلحانه در کشوری پلیسی مانند امریکا بسیار سخت است و گاه ناممکن می نماید. همانگونه که مبارزه با گشتاپو ناممکن می نمود و سقوط امپراتوری روم در خیال نمی گنجید. و البته شهروندان آلمانی و رومی چنین مبارزه ای و خیالی را شاید غیر اخلاقی و غیر الهی می دانستند. اما منش انسانی و بنیادهای اخلاقی ما روا نخواهند داشت اگر چالش مسلحانه در برابر حکومت های تمامیت خواه را به دلیل سخت بودن کنار بگذاریم و یا دست کم از اندیشه ی آن پشتیبانی نکنیم.

هیچ نظری موجود نیست: