۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه
چه باید کرد یا چه می توان کرد
در کتابی می خواندم که حضرت یونگ نقلی کرده است از یک ضرب المثل چینی: اگر آدمی درست در خانه اش اندیشه ای درست را در سرش بپرورد، صدای اش در فرسنگ ها دور شنیده خواهد شد. این تنها امیدی است که فعالان حقوق بشر را به آینده امیدوار می کند. وگرنه هیولای فاشیزم و جهانخواران تا به دندان مسلح چندان قابل از پای در آمدن به نظر نمی آیند. براندازی حکومت های درپیتی مانند اسراییل هم آسان نیست، چه رسد به حکومت آمریکا. اگر چه هواداران و خواستاران برآوردن حقوق انسانی به ظاهر در اکثریت مطلق هستند، تنها اندکی از آنان به راستی باور به تغییر دارند و یا خود را قادر به انجام تغییر می دانند و یا حتی به آن می اندیشند. بیشتر مردم کشورهای غرب، یا به بیان اقتصاددانان شمال، و بسیاری از مردم شرق، یا به روایتی جنوب، که فریفته ی ظاهر دمکراتیک غربی ها هستند از این گروه اند. بسیاری هستند، مثلا در امریکا، که به راحتی و با شادمانی به مردم دورترین نقاط جهان کمک مالی می کنند، ولی باور ندارند که برای برچیدن فقر باید از براندازی حکومت خود آغاز کنند. به قول دوم هلدر کامارا، اسقف برزیلی (1999-1909): وقتی به فقرا غذا می دهم مرا فرشته می خوانند، و وقتی از فقرا می پرسم چرا فقیرند، مرا کمونیست می خوانند. از سوی دیگر برخی از فعالان نیز با شعار "جهانی فکر کن، محلی عمل کن" روی به کارهای روبنایی محلی آورده ند و در واقع انرژی خود را بر جنبش هایی متمرکز کرده اند که سریع تر جواب می دهد و کمتر با حکومت های فاشیست در تعارض است. اگرچه باید پذیرفت که چنین کوشش هایی می تواند زمینه ای برای بسیج توده ها در فعالیت های گسترده تر زیربنایی نیز باشد. ولی میزان مشارکت مردم در فعالیت های فراگیر سیاسی و اجتماعی، مانند حمایت از حقوق اقلیت ها، به میزان فعالیت های محلی، مانند پاکسازی کوه و ساحل دریا، نیست. انتخابات اخیر آمریکا نشان داد که هواداران سیاه پوست اوباما که ادعای تغییر در مناسبات اجتماعی را دارند، حاضر به حمایت از حقوق انسانی همجنس گراها نیستند. و باز وجه دیگر مبارزه برای حقوق انسانی جنبش های مسالمت آمیز هستند که مردم را از اعمال هرگونه خشونت بر علیه حکومت های تمامیت خواه باز می دارند و امیدوار به یافتن راه حل های مسالمت آمیز، حتی با نظامیان، هستند. نکته ی ظریف این است که این مبلغان گاه با وسواس بسیار سد راه هرگونه حرکت موثر و آگاهی ساز می شوند، مثلا فلسطینی ها را از خراب کردن دیواری که اسراییل در خانه شان بنا کرده است باز می دارند. در حالی که به نظر می رسد نباید از مردم انتظار داشت تا دراز بکشند و بگذارند تانک ها از روی شان رد شوند. خشونت زدایی وقتی معنی خواهد یافت که مردم در عین قدرت آن را نفی کنند، نه از سر بیچارگی و درماندگی. توانا سازی مردم، بگو مسلح کردن آنها به دانش بر اوضاع، باور به تغییر، اراده به حرکت، و یا جنگ افزار مبارزه، مهم ترین گام برای بهبود شرایط است. در این میان البته ساده ترین کار ممکن است تعویض احمدی نژاد باشد، یا تثبیت دمکرات ها در آمریکا، یا برکناری دست راستی های شبه نظامی در اسراییل. اما نباید فراموش کرد که بدون از کار انداختن ماشین نظامی امپریالیزم، یا تقویت قدرت نظامی ایران برای مقابله با تهدیدهای اسراییل، یا دفاع همه جانبه از همه ی کشورهای درگیر با استبداد، نمی توان به مردم سالاری پایدار، حتی در حوزه ی محلی کشوری مانند ایران، امید بست. ما تنها شنونده ی صدای همدیگر هستیم و در این میان همه با هم می بریم یا همه با هم می بازیم. آینده ممکن است از آن ما نباشد، پس نباید قانع بود یا از حقوق انسانی خود یا دیگران کم گذاشت.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر