۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

صورتک

خودم را خیلی وقت است ندیده ام. توی آینه که دقیق می شوم، کسی به من زل زده است که نگاهش دلهره آورست. گمان ندارم برای خودم دلتنگ شده باشم. جای نگرانی هم نیست، شاید رفته ام جای دوری و دیر شده است برای بازگشتن. شاید هم رها شده است خودم، از این هول که نام اش زندگی است، و من جا مانده ام، بی خود و بی جهت. خودم را خیلی وقت است ندیده ام، فقط همین.

هیچ نظری موجود نیست: