۱۳۹۸ مرداد ۲۸, دوشنبه

اخلاق کار بی چشمداشت


"ایرانی بودن مستلزم شیوه ی خاصی از بودن است، مستلزم طرز خاصی از دیدن جهان، و طریق معینی از حضور در زندگی، در طبیعت، و در برابر خداست: همچنین به معنای در اختیار داشتن ابزارهای معینی از معرفت و شیوه ی خاصی از تعبیر جهان است. در تحلیل همه این عناصری که شیوه ی ایرانی بودن را تعیین می کنند در می یابیم که ایرانی بودن دارای نشانه های متافیزیکی مشخص است. جهانی سراپا تنیده و تافته از نمادها، تصاویر، و رفتارهای قالبی است که مطابق نظمی خاص بر یکدیگر عمل می کنند و نوعی نقش هستی را رقم می زنند، اما در آن هر کارکردی، هر وجودی، جای خاص خود را دارد. ما می دانیم که از کجا می آییم و به کجا می رویم و معنای زندگی و پایان محتوم مرگ را می شناسیم. همچنین کلیدهای مناسبی برای گشودن اسرار در اختیار داریم. بدین سان ما در جهانی امن، آشنا، و بسیار قراریافته زندگی می کنیم."

"این واقعیت که دیگر نباید طبیعت و فرهنگ را از یکدیگر جدا کرد، که باید آموخت که به نحوی دوسویه به داد و گرفت های میان طبیعت و فرهنگ و جامعه اندیشید، به نظر من بسیار درست است. چرا که آلودگی تنها به محیط زیست مربوط نمی شود - که مدتهاست آن را می شناسیم و از آن سخن می گوییم - بلکه آلودگی در ضمن فکری و اجتماعی نیز هست. همان گونه که خزه های جهنده کانال های شهر ونیز را قلع و قمع می کنند، صفحه های تلویزیون نیز روح را از تصاویر منگ کننده، از بمباران دائمی زبان قالبی، اشباع می کنند، و باز به همان گونه، تب توفیق و تولید، فضای اجتماعی را با راندن واماندگان و مطرودان، که نمی توانند در ضیافت موفقیت شرکت کنند، آلوده می سازد."

"برای من، شرق یک تصور جغرافیایی نیست. شرق، زبان اساطیر است، فلسفه ی شکل های نمادین است، جغرافیای بصیرت درون است. نیز، نوعی ضرباهنگ هستی است که از نظر اجتماعی، با حوصله داشتن برای دیگران، با نوعی نظاره ی چیزها، با نوعی حالت تسلیم و رضا در برابر خدا و طبیعت معنی می شود. اینکه امروز زندگی چنین عقیم شده است، از آن است که این بخش از هستی لم یزرع مانده است، که آدم ها دیگر فرصت پرداختن به شادی های لحظه ای یا ایجاد پیوندهای واقعا عمیق دوستی را ندارند. خدمت بی مزد و منت، کرامت و بخشتدگی معنایی ندارد. انسان ها دیگر شیوه های همدلانه ی رابطه را نمی شناسند، زیرا فرصتش را ندارند. روابط یا در سطح حرفه ای یا روشنفکری اند. نادرند لحظاتی که انسان ها با همدلی ای بی چشمداشت، فراغ از ملاحظات اجتماعی - حرفه ای، به هم رسند. همه جا به مبالغه در کاربرد قوای مغزی، به موفقیت، به اسطوره ی "باهوش ترین"، به اسطوره کارآمدترین برمی خوریم."

"هنگامی که از شرق دم می زنیم، دیگر نه با شرقی اصیل، بلکه با شرقی بی نهایت آلوده سرو کار داریم. هنر مقدس به گذشته این تمدن ها تعلق دارد."

"دقیق و هم جهت با گفته متفکری چون کاستوریادیس، آنجا که از "تسلیم جمعی" یعنی از فقدان مسوولیت دموکراتیک در جوامع غربی امروز سخن می گوید، در واقع می بینیم که افراد - به نقل از بنژامن کنستان - بیشتر به "حق لذت بردن" خود توجه دارند تا آنکه بخواهند به عنوان شهروندان مسوول از حق دخالت خود در امور سیاسی یا اموری که مستقیما به آنها مربوط می شود استفاده کنند. من در اینجا نوعی تضاد می بینم."

"- ما به نوعی در غار افلاطون هستیم.
- دقیقا چنین است. و نمی دانیم که در بیرون از غار چه می گذرد. دیگر نمی توانیم فراسوی تصاویر را بخوانیم. هیچ کس نمی داند که تصاویر چه را عرضه می کنند. اما باید چیزی را بنمایند. در برابر آینه، می دانیم که تصویر از جای دیگری می آید و آنچه دیده می شود چیزی جز انعکاس نیست. در حال حاضر، نه تنها انعکاس، خود، فی نفسه چیزی شده است، بلکه انعکاس های دیگری را نیز تولید می کند. بنابراین، از انعکاسی به انعکاسی دیگر می رویم. گویی در تکثیر تصاویر در درون "تالار آیینه ها" شرکت داریم."

"حال چگونه با این دو-زمانگی (دو-تاریخیت) می توان کنار آمد؟ چگونه می توان با زمانه و بیرون از زمانه بود؟ به بیان دیگر، چگونه می توان در دو مرتبه زیست؟ پاسخ ابدی هند را در بهاگاوات-گیتا بشنویم:"تخلاق کار بی چشمداشت.""

شایگان، داریوش. زیر آسمان های جهان، چاپ سوم. گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، ترجمه نازی عظیما. فرزان: 1376.


هیچ نظری موجود نیست: