۱۳۹۶ آبان ۳۰, سهشنبه
۱۳۹۶ آبان ۱۲, جمعه
چشمپله
دستنویس گزارش پروژه را که تمام کردم بردم دادم دستش، گفتم کار دکتر است، گفتند شما تایپ میکنید. از دید من بیست و دو سه ساله، مردی بود پنجاه و اندی ساله شاید، یا دست کم از چهرهاش و از موهای ریختهاش چنین برمیآمد. گفت اینها که شماره صفحه ندارند. نگرفتم موضوع رو. گفتم خب همانطور که تایپ میکنید میزنید شمارهها رو، یا اگر نمیشود آخر سر خودم با دست مینویسم. گفت کاری به اون ندارم، اینها رو که دادی دست من اگر از دستم ول بشه - با دستش ادای رهاکردن کاغذها و ول شدنشان از روی نرده و ریختنشان توی چشم پلهی دو طبقه را درآورد و باز دستش رو با کاغذها جمع کرد این طرف نرده - بعد چه جوری میشه دوباره مرتبشون کرد. یه شماره بزن همین پشت کاغذا که گم و گور نشه چیزی. فهمیدم اون موقع. گفتم باشه شماره میزنم میارم. هنوز هم گاهی که چیزی تو زندگی پرت میشه، همون حس بالای چشم پلهی دانشکده رو پیدا میکنم: دستهای کاغذ بیشماره رو میبینم که اون ته ولو شدهاند و برای برگردوندنشون دیر شده.
Labels:
خیال
۱۳۹۶ آبان ۱۰, چهارشنبه
هیچ - برای ابوالعلاء معری
دلیل زیستن از دلیل مردن جداست. زندگی آرش
فرآیندی زیستی است که در زمانی به درازی شش میلیون سال گونهی انسان را پرورده
است. اگر زندگی نبود، پرسشی هم نداشتیم. پس پرسش از زندگی در اندازهی ما نیست.
همانگونه که ما – به عنوان موجود سه بعدی – از ابعاد سه گانهی جهان – یا دست کم از
ابعاد اصلی آن – نمیتوانیم بپرسیم (نک. استفن هاکینز، تاریخ چکیدهی زمان). همین
نیروی زیست با ترکیبی از فرآیندهای کارکردی – مانند هورمونها – و ساختاری – مانند
غیراختیاری کردن اعمال زیستی – امکان گزینش مرگ را از انسان میگیرد که اگر چنین
نبود گونهی انسان تا امروز نپاییده بود. پس پرسش از مرگ هم در اندازهی آدمی
نیست. انسان در این قالب تنگ زیستیاش مجالی و تابی برای درک هستی ندارد؛ هیچوقت
نداشته است: نه میموننماهای شش میلیون سال قبل، نه آدمنماهای دویست هزار سال
پیش، و نه انسان امروز یا آنکه شاید صدهزار سال دیگر بیاید (نک. استنلی کوبریک،
دوهزارویک: یک ادیسهی فضایی). همین کوتاهی و جانکاهی نشانهای بر بیهودگی و در
عین حال یگانگی زندگی است (نک. احمد شاملو، در آستانه). تلاش انسان برای بهرهگیری
از این فرصت و شاید کمک به دیگرانی که چون خود وی در بند نیروهای زیستی گرفتار
آمدهاند قابل ستایش است. اما میدانیم که هیچیک از این تلاشها در گسترهی تاریخ –
حتی در زمانی به کوتاهی سدهها و هزارهها، نه به درازای عمر کیهان – هیچ به شمار
نیست که ما همه پس از مرگ با هفت هزارسالگان سر به سریم (نک. خیام، رباعیات). و
انسان این را همیشه دانسته بود و در اندیشههایش – دست کم از آن زمان که به ما
رسیده است – آن را پرورانده بود تا از آن دستمایهای برای چگونه زیستن و چگونه
مردن بسازد، و باز جز هیچ دستش نگرفت (نک. عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف
ایران). بی سبب نیست این همه سخن از هیچ در بین عارفان.
Labels:
اندیشه
اشتراک در:
پستها (Atom)