“خطر اصلی دولت نیست، خطر اصلی در همدستی دولت و ملت در طمعکاری و فساد و نادانی است”: این مشکل ما در آمریکا هم هست. فقط به فهرست طمع کاری و فساد و نادانی باید عارضه ی نژادپرستی را هم افزود که خود برآمده از همان فهرست سه گانه است. این عوارض – که گاهی در واژه ی عوام گرایی درهم می آیند – به اروپا هم رسیده اند و قرار است رگه های نازک و تراشه های ظریف بازمانده از انسانیت را در همین چند سال آینده به باد دهند. اگر هم این اتفاق به این زودی نیفتد، عواقب ناشی از همراهی و همکاری عوام و عوام گرایان در تعلیق کنش های محیط زیستی خود به خود زمین را برای انسان و هر جاندار دیگر غیر قابل زیست می کنند، فرآیندی که غیر قابل برگشت شده است و بهترین انسان های روی زمین هم قادر به پیشگیری از آن نخواهند بود. پرسش این است که آیا می شود آگاه گری (آموزش؟!) را در این فرصت ناباقی مانده به انجام رساند؟ زمان برای کنشگری تنگ است و چشم انداز پیروزی تار و زندگی ما تاریک. بخت اگر یار باشد فقط فرصتی هست که در این روزگار واپسین سپاسگزار آنان باشیم که زبان و فرهنگ ما را از هجمه ی عرب و تاتار نجات دادند و موسیقی ما را از شرم صفویه و قاجار وارهاندند و آزادگی ما را در دوران پهلوی و اسلامی سند زدند که خرمشهری بماند و قطعه ی سی و سه و گورستانی بی مرز به نام خاوران، تا ما همه را یک جا بفروشیم و بنوشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر