۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

سفر

...
اما
چندان که روز بی آفتاب
به زردی نشست،
از پس تنگابی کوتاه
راه
به دریایی دیگر بردیم
که به پاکی
گفتی
زنگیان
غم غربت را بر کاسه مرجانی آن گریسته اند و
من اندوه ایشان را و
تو اندوه مرا
...
احمد شاملو، سفر، ققنوس در باران

هیچ نظری موجود نیست: