۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

راه آهن

چیزی مانند باژگونه شمردن، یا بگو خواب هول و پرتکان، یا چون لرزش راه آهن
می آید و می رود، نگرانم اگر نیاید، درست مانند آنی که نرود
به یک پایان می ماند، نمایشی که می خواهی در میانه اش بلند شوی بروی، مانده تا برسد به دمی که بشود رفت
همین شدن ها و نشدن ها، رفتن ها و نرفتن ها، شده اند چیزی مانند باژگونه شمردن
یا بگو خواب هول و پر تکان، یا چون لرزش راه آهن زیر پای، و سترگی آهن پاره ای پیش روی

هیچ نظری موجود نیست: